پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴

زبان شناسي

معرفي تمامي رشته هاي تحصيلي

معرفي رشته زبان شناسي

۴۷ بازديد

زبان شناسي

زبان شناسي مطالعه علمي زبان است. [1] اين شامل تجزيه و تحليل فرم زبان ، معني زبان و زبان در زمينه است. [2] زبان شناسان به طور سنتي با مشاهده تعامل بين صدا و معنا ، زبان انسان را تحليل مي كنند. [3] زبانشناسي همچنين با عوامل اجتماعي ، فرهنگي ، تاريخي و سياسي تأثيرگذار بر زبان سروكار دارد ، كه از طريق آنها اغلب زمينه هاي زباني و زبان محور تعيين مي شود. [4] تحقيقات در مورد زبان از طريق زير شاخه هاي زبان شناسي تاريخي و تكاملي نيز بر چگونگي تغيير و رشد زبان ها ، به ويژه در يك دوره طولاني تمركز دارد. فعاليتهاي اوليه در اسناد و توصيف زبان به دستور زبان هند هندوستان در قرن 6 قبل از ميلاد Pāṇini نسبت داده شده است [5] [6] كه شرح رسمي زبان سانسكريت را در Aṣṭādhyāyī خود نوشت. [7] زمينه هاي مرتبط تحصيل شامل رشته هاي نشانه شناسي (مطالعه زبان مستقيم و غيرمستقيم از طريق نشانه ها و نمادها) ، نقد ادبي (تحليل تاريخي و ايدئولوژيك ادبيات ، سينما ، هنر يا مطالب منتشر شده) ، ترجمه (تبديل و مستند سازي معني در متن نوشتاري / گفتاري از يك زبان يا گويش به زبان ديگر) ، و آسيب شناسي گفتار - زبان (يك روش اصلاحي براي درمان ناتواني هاي آوايي و اختلالات در سطح شناختي).

رشته زبان شناسي

زبان شناسي تاريخي مطالعه تغيير زبان در طول زمان به ويژه در مورد يك زبان خاص يا گروهي از زبان ها است. زبان شناسي تاريخي از اولين زيرشاخه هاي زبان شناسي بود و متداول ترين شيوه زبان شناسي در اواخر قرن نوزدهم بود. [نياز به منبع] در اوايل قرن بيستم تغيير تمركز به رويكرد همزماني وجود داشت ( مطالعه سيستميك مرحله فعلي در زبانها) ، اما تحقيقات تاريخي همچنان يك زمينه تحقيق زباني است. رشته هاي فرعي شامل مطالعات تغيير زبان و گرامري سازي است. زبان شناسي تاريخي مدرن غربي از اواخر قرن 18 آغاز مي شود. اين امر از رشته قبلي فلسفه ، [8] مطالعه متون و اسناد باستاني مربوط به دوران باستان رشد كرد. در ابتدا ، زبان شناسي تاريخي به عنوان سنگ بناي زبانشناسي تطبيقي ​​در درجه اول به عنوان ابزاري براي بازسازي زبان شناخته شد. [9] دانشمندان عمدتاً به فكر تأسيس خانواده هاي زباني و بازسازي زبان هاي پيش از تاريخ با استفاده از روش مقايسه اي و بازسازي داخلي بودند. [9] در ابتدا تمركز بر روي زبانهاي شناخته شده هند و اروپايي بود ، كه بسياري از آنها داراي تاريخچه طولاني نوشته شده بودند. دانشمندان همچنين زبانهاي اورالي را مطالعه كردند ، يكي ديگر از خانواده هاي زبان اروپايي كه مطالب مكتوب كمتري براي آن وجود دارد. از آن زمان ، كارهاي زباني تطبيقي ​​قابل توجهي در حال گسترش در خارج از زبانهاي اروپايي نيز بوده است ، از جمله در مورد زبانهاي استرونزي و خانواده هاي مختلف زبانهاي بومي آمريكا ، و بسياري ديگر. با اين حال ، زبانشناسي تطبيقي ​​فقط بخشي از يك رشته زبانشناسي تاريخي است كه به طور گسترده تر تصور مي شود. براي زبانهاي هند و اروپايي ، مطالعه مقايسه اي اكنون يك زمينه كاملاً تخصصي است. بيشتر تحقيقات در مورد توسعه بعدي اين زبانها ، به ويژه توسعه انواع استاندارد مدرن در حال انجام است. برخي از محققان در تلاشند تا خانواده هاي فوق خانواده اي را تاسيس كنند و براي مثال خانواده هاي هندواروپايي ، اورالي و ديگر خانواده ها را به Nostratic پيوند دهند. اين تلاش ها به طور گسترده اي پذيرفته نشده است. اطلاعات لازم براي ايجاد رابطه با افزايش عمق زمان كمتر مي شود. عمق زماني روش هاي زباني به دليل شباهت هاي كلمه اي و تفاوت هاي بين گروه هاي زباني محدود است ، اما غالباً محدوديتي در حدود 10،000 سال فرض مي شود. [10] دوست يابي از زبانهاي مختلف اوليه نيز دشوار است. چندين روش براي دوست يابي در دسترس است ، اما فقط نتايج تقريبي را مي توان بدست آورد.

نحو و مورفولوژي

نحو و مورفولوژي شاخه هايي از زبان شناسي هستند كه به ترتيب و ساختار واحدهاي زباني معنادار مانند كلمات و اصطلاحات مربوط مي شوند. نحوي ها قواعد و محدوديت هاي حاكم بر چگونگي چگونگي سازمان دهي كلمات به زبان ها به جملات را مطالعه مي كنند. ريشه شناسان قوانين مشابهي را براي ترتيب اصطلاحات - واحدهاي فرعي مانند پيشوندها و پسوندها - و چگونگي تركيب آنها براي تشكيل كلمات مطالعه مي كنند. در حالي كه كلمات ، همراه با كلمات كليدي ، به عنوان كوچكترين واحد نحو پذيرفته مي شوند ، در اكثر زبان ها ، اگر نه در همه ، بسياري از كلمات را مي توان با قواعدي كه به طور جمعي دستور زبان را براي آن زبان توصيف مي كنند ، به كلمات ديگر مرتبط دانست. به عنوان مثال ، انگليسي زبانان تشخيص مي دهند كه كلمات سگ و سگ با هم ارتباط نزديك دارند ، فقط با مضارب كثرت "-s" از يكديگر متفاوت مي شوند ، فقط به عبارات اسمي محدود مي شوند. سخنرانان انگليسي ، يك زبان تركيبي ، اين روابط را از طريق دانش ذاتي خود در مورد قوانين واژه سازي انگليسي تشخيص مي دهند. آنها به طور شهودي استنباط مي كنند كه سگ براي سگ مانند گربه براي گربه است. و به همين ترتيب ، سگ براي شستن ظرف و ماشين ظرفشويي است. در مقابل ، زبان چيني كلاسيك ريخت شناسي بسيار كمي دارد و تقريباً منحصراً از اصطلاحات نامحدود (اصطلاحات "آزاد") استفاده مي كند و بسته به ترتيب كلمات براي انتقال معني است. (با اين حال ، بيشتر كلمات در چيني استاندارد مدرن ["ماندارين"]) تركيباتي هستند و اكثر ريشه ها به هم پيوند مي خورند.) اينها به صورت دستور زبان هايي كه بيانگر ريخت شناسي زبان هستند ، درك مي شوند. قوانيني كه توسط گوينده درك مي شود ، الگوها يا ضوابط خاصي را در نحوه تشكيل كلمات از واحدهاي كوچكتر در زباني كه استفاده مي كنند و نحوه تعامل آن واحدهاي كوچكتر را در بيان بيان مي كند. به اين ترتيب ، مورفولوژي شاخه اي از زبان شناسي است كه الگوهاي شكل گيري كلمات را در داخل و در ميان زبان ها بررسي مي كند و سعي در تدوين قوانيني دارد كه دانش گويندگان آن زبانها را مدل مي كند. اصلاحات واجي و اصطلاحات بين يك كلمه پايه و اصل آن ممكن است جزئي از مهارت هاي سواد باشد. مطالعات نشان داده اند كه وجود اصلاح در واج شناسي و املايي ، درك واژه هاي پيچيده از نظر ريخت شناسي را دشوارتر مي كند و عدم وجود تغيير بين يك كلمه پايه و اصل آن ، درك كلمات پيچيده از لحاظ ريخت را آسان مي كند. درك كلمات پيچيده از لحاظ ريخت شناسي وقتي شامل يك كلمه پايه باشد راحت تر است. [11]

زبانهاي چند سنتتيكي ، مانند Chukchi ، داراي كلماتي هستند كه از بسياري از اصطلاحات تشكيل شده اند. به عنوان مثال كلمه Chukchi "təmeyŋəlevtpəγtərkən" ، به معني "من سردرد شديدي دارم" ، از هشت اصطلاح t-ə-meyŋ-ə-levt-pəγt-ə-rkən تشكيل شده است كه ممكن است براق شود. ريخت شناسي چنين زبان هايي اين امكان را براي هر صامت و مصوت به عنوان اصطلاحات درك مي كند ، در حالي كه دستور زبان اين زبان بيانگر كاربرد و درك هر يك از اصطلاحات است. رشته اي كه به طور خاص با تغييرات صوتي رخ داده در فرم هاي مختلف سروكار دارد ، مورفوفونولوژي است.

معناشناسي و عمل گرايي

معناشناسي و عمل گرايي شاخه هايي از زبان شناسي هستند كه به معنا توجه دارند. اين زيرشاخه ها به طور سنتي توسط نقش زمينه هاي زباني و اجتماعي در تعيين معنا تقسيم مي شوند. معناشناسي در اين برداشت مربوط به معاني اصلي و عمل گرايي مربوط به معنا در متن است. عمل گرايي شامل تئوري كنش گفتار ، استلزام گفتگو ، گفتگو در تعامل و رويكردهاي ديگر رفتار زبان در فلسفه ، جامعه شناسي ، زبان شناسي و انسان شناسي است. [12] برخلاف معناشناسي ، كه معناي متعارف يا "رمزگذاري شده" را در يك زبان معين بررسي مي كند ، عملگرايي بررسي مي كند كه چگونه انتقال معنا نه تنها به دانش ساختاري و زباني (دستور زبان ، فرهنگ لغت و غيره) گوينده و شنونده بلكه به زمينه بيان ، [13] هر گونه دانش قبلي در مورد افراد درگير ، هدف استنباط شده سخنران و ساير عوامل. [14] از اين نظر ، عمل گرايي توضيح مي دهد كه چگونه كاربران زبان قادر به غلبه بر ابهام ظاهري هستند زيرا معنا به روش ، مكان ، زمان و غيره يك گفته متكي است.

آوايي و واج شناسي

آواشناسي و واج شناسي شاخه هايي از زبان شناسي هستند كه به اصوات (يا جنبه هاي معادل زبان اشاره) مربوط مي شوند. آوايي تا حد زيادي به جنبه هاي فيزيكي اصوات مانند آكوستيك ، توليد و درك آنها مربوط مي شود. واج شناسي مربوط به انتزاع هاي زباني و دسته بندي اصوات است.