پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴

معرفي رشته هاي تحصيلي

معرفي تمامي رشته هاي تحصيلي

رشته دانشگاهي مهندسي مكانيك

۳۹ بازديد

مهندسي مكانيك يك شاخه مهندسي است كه اصول فيزيك و رياضيات مهندسي را با علوم مواد براي طراحي ، تحليل ، ساخت و نگهداري سيستم هاي مكانيكي تركيب مي كند. [1] اين يكي از قديمي ترين و گسترده ترين شاخه هاي مهندسي است.

رشته مهندسي مكانيك نياز به درك مناطق اصلي شامل مكانيك ، ديناميك ، ترموديناميك ، علوم مواد ، تجزيه و تحليل سازه و برق دارد. علاوه بر اين اصول اصلي ، مهندسان مكانيك براي طراحي و تجزيه و تحليل كارخانه هاي توليدي ، تجهيزات و ماشين آلات صنعتي ، سيستم هاي گرمايشي و سرمايشي ، از ابزارهايي مانند طراحي به كمك كامپيوتر (CAD) ، ساخت با كمك رايانه (CAM) و مديريت چرخه عمر محصول استفاده مي كنند. سيستم هاي حمل و نقل ، هواپيماها ، كشتي هاي آبي ، رباتيك ، تجهيزات پزشكي ، سلاح ها و ساير موارد. اين شاخه مهندسي است كه شامل طراحي ، توليد و بهره برداري از ماشين آلات مي شود. [2] [3]

مهندسي مكانيك به عنوان يك رشته در طول انقلاب صنعتي در اروپا در قرن هجدهم ظهور كرد. با اين حال ، پيشرفت آن را مي توان چندين هزار سال در سراسر جهان جستجو كرد. در قرن نوزدهم ، تحولات فيزيك منجر به پيشرفت علم مهندسي مكانيك شد. اين رشته به طور مداوم براي تركيب پيشرفت ها تكامل يافته است. امروزه مهندسان مكانيك به دنبال پيشرفت هايي در زمينه هايي مانند كامپوزيت ، مكاترونيك و فناوري نانو هستند. همچنين با مهندسي هوافضا ، مهندسي متالورژي ، مهندسي عمران ، مهندسي برق ، مهندسي ساخت ، مهندسي شيمي ، مهندسي صنايع و ساير رشته هاي مهندسي با مقادير مختلف همپوشاني دارد. مهندسان مكانيك همچنين ممكن است در زمينه مهندسي پزشكي ، به ويژه با بيومكانيك ، پديده هاي حمل و نقل ، بيومكترونيك ، بيوانوتكنولوژي و مدل سازي سيستم هاي بيولوژيكي كار كنند.

رشته مهندسي مكانيك

آشنايي با رشته دانشگاهي ميكروبيولوژي

۳۸ بازديد

ميكروبيولوژي (از يوناني μῑκρος، mīkros، "small"؛ βίος، bios، "life"؛ و -λογία، -logia) مطالعه ميكروارگانيسم هاست ، آنهايي كه تك سلولي (تك سلولي) ، چند سلولي (كلني سلول) يا سلولي هستند ( فاقد سلول). [1] [2] ميكروب شناسي شامل زيرشاخه هاي متعددي از جمله ويروس شناسي ، باكتري شناسي ، پروتستانولوژي ، قارچ شناسي ، ايمني شناسي و انگلي است.

ميكروارگانيسم هاي يوكاريوتي داراي اندامك هاي متصل به غشا هستند و شامل قارچ ها و پروتيست ها هستند ، در حالي كه ارگانيسم هاي پروكاريوتي - همه آنها ميكروارگانيسم هستند - به طور معمول به عنوان فاقد اندامك هاي متصل به غشا طبقه بندي مي شوند و شامل باكتري ها و آركي ها مي شوند. [3] [4] ميكروب شناسان به طور سنتي به فرهنگ ، رنگ آميزي و ميكروسكوپ اعتماد مي كردند. با اين حال ، كمتر از 1٪ از ميكروارگانيسم هاي موجود در محيط هاي مشترك را مي توان به طور جداگانه با استفاده از وسايل فعلي كشت داد. [5] ميكروب شناسان اغلب به ابزارهاي زيست شناسي مولكولي مانند شناسايي مبتني بر توالي DNA متكي هستند ، به عنوان مثال توالي ژن 16S rRNA كه براي شناسايي باكتري ها استفاده مي شود. ويروس ها به طور متغيري به عنوان موجودات ارگانيسم طبقه بندي شده اند [6] ، زيرا آنها را به عنوان ميكروارگانيسم هاي بسيار ساده يا مولكول هاي بسيار پيچيده در نظر گرفته اند. پريون ها ، كه هرگز به عنوان ميكروارگانيسم در نظر گرفته نمي شوند ، توسط ويروس شناسان مورد بررسي قرار گرفته اند ، زيرا اثرات باليني رديابي شده در آنها به دليل عفونت هاي ويروسي مزمن در ابتدا فرض مي شد و ويروس شناسان با كشف "پروتئين هاي عفوني" به جستجو پرداختند. وجود ميكروارگانيسم ها قرن ها قبل از اولين مشاهده آنها پيش بيني شده بود ، به عنوان مثال توسط جين ها در هند و ماركوس ترنتيوس وارو در روم باستان. اولين مشاهدات ثبت شده ميكروسكوپ مربوط به اجزاي بارور كپك ها توسط رابرت هوك در سال 1666 بود ، اما كشيش يسوعي Athanasius ******cher اولين كسي بود كه ميكروب ها را مشاهده كرد ، كه وي از مشاهده آنها در شير و مواد پودر در سال 1658 نام برد. آنتوني ون ليوانوئك در نظر گرفته شده است پدر ميكروبيولوژي همانطور كه در دهه 1670 ارگانيسم هاي ميكروسكوپي را مشاهده و آزمايش مي كرد ، با استفاده از ميكروسكوپ هاي ساده طراحي خودش. ميكروبيولوژي علمي در قرن نوزدهم از طريق كار لويي پاستور و در ميكروب شناسي پزشكي رابرت كوچ ايجاد شد.

رشته ميكروبيولوژي

وجود ميكروارگانيسم ها قرن ها قبل از كشف واقعي فرضيه بود. وجود زندگي ميكروبيولوژيكي غيبي توسط Jainism فرض شده است كه براساس آموزه هاي ماهاويرا از اوايل قرن 6 قبل از ميلاد است. [7] پاول دونداس خاطرنشان مي كند كه ماهاويرا وجود موجودات ميكروبيولوژيكي غيبي را كه در زمين ، آب ، هوا و آتش زندگي مي كنند ادعا كرده است. [8] كتاب مقدس جين ، نيگوداها را توصيف مي كند كه موجودات زير ميكروسكوپي هستند و در خوشه هاي بزرگ زندگي مي كنند و عمر بسيار كوتاهي دارند و گفته مي شود در همه قسمت هاي جهان وجود دارد ، حتي در بافت گياهان و گوشت حيوانات. [9] ماركوس ترنتيوس وارو رومي هنگام هشدار در مورد مكان قرار دادن يك خانه در نزديكي باتلاق ها ، به ميكروب ها اشاره مي كرد "زيرا موجودات ريزي خاصي وجود دارد كه توسط چشم ديده نمي شوند ، در هوا شناور هستند و از طريق دهان وارد بدن مي شوند. بيني و در نتيجه باعث بيماري هاي جدي مي شود. "[10] در عصر طلايي تمدن اسلامي ، دانشمندان ايراني وجود ميكروارگانيسم ها را فرض كردند ، از جمله Avicenna در كتاب Canon of Medicine ، ابن ظهر (همچنين به نام Avenzoar) كه كنه هاي گال را كشف كرد و الرضي كه اولين توصيف شناخته شده را ارائه داد آبله در كتاب زندگي مجازي (الحاوي). [11] در سال 1546 ، ژيرولامو فراكاستورو اظهار داشت كه بيماريهاي اپيدمي توسط اشخاص قابل انتقال بذر ايجاد مي شود كه مي توانند با تماس مستقيم يا غيرمستقيم يا انتقال وسيله نقليه ، عفونت را منتقل كنند. [12]

در سال 1676 ، آنتوني ون ليوانهوك ، كه بيشتر زندگي خود را در دلفت ، هلند مي گذراند ، با استفاده از ميكروسكوپ تك لنز طرح خودش ، باكتري ها و ساير ميكروارگانيسم ها را مشاهده كرد. [19] [2] وي به عنوان پيشگام استفاده از ميكروسكوپ هاي تك لنز با طراحي شخصي خود ، پدر ميكروب شناسي محسوب مي شود. [19] در حالي كه از ون ليوانوك اغلب به عنوان اولين مشاهده كننده ميكروب ها ياد مي شود ، رابرت هوك اولين مشاهدات ميكروسكوپي ثبت شده خود را از اجزاي بارور كپك ها در سال 1665 انجام داد. [20] با اين حال گفته شده است كه كشيش يسوعي بنام آتاناسيوس كيرچر اولين كسي است كه ميكروارگانيسم ها را مشاهده كرده است. [21] كيرچر از اولين كساني بود كه براي اهداف فرافكني فانوس هاي جادويي طراحي كرد ، بنابراين بايد كاملاً با خصوصيات لنزها آشنايي داشته باشد. [21] او در سال 1646 "درباره ساختار شگفت انگيز اشيا in در طبيعت ، تحقيق شده توسط ميكروسكوپ" نوشت: "چه كسي معتقد است كه سركه و شير به تعداد بيشماري كرم زياد است." وي همچنين خاطرنشان كرد كه مواد فرسوده مملو از تعداد بيشماري حيوان خزنده است. وي Scrutinium Pestis (معاينه طاعون) خود را در سال 1658 منتشر كرد و به درستي اظهار داشت كه اين بيماري توسط ميكروب ها ايجاد شده است ، هرچند آنچه او ديد به احتمال زياد گلبول هاي قرمز يا سفيد بود نه خود عامل آفت. [21]

رشته باكتري شناسي (بعداً زيرشاخه رشته ميكروبيولوژي) در قرن نوزدهم توسط فرديناند كوهن ، گياه شناس ، تأسيس شد كه مطالعات وي بر روي جلبك ها و باكتري هاي فتوسنتز باعث شد تا وي چندين باكتري از جمله باسيلوس و بگجياتو را توصيف كند. كوهن همچنين اولين كسي بود كه طرحي را براي طبقه بندي طبقه بندي باكتريها و كشف آندوسپورها تهيه كرد. [22] لوئيس پاستور و رابرت كوچ همرزمان كوه بودند و غالباً به ترتيب پدران ميكروبيولوژي مدرن [21] و ميكروب شناسي پزشكي در نظر گرفته مي شوند. [23] پاستور مشهورترين مجموعه او با آزمايشاتي است كه براي نفي نظريه توليد نسل خود به خودي در آن زمان انجام مي شود و در نتيجه هويت ميكروبيولوژي را به عنوان يك علم بيولوژيكي تقويت مي كند. [24] يكي از دانشجويان وي ، Adrien Certes ، بنيانگذار ميكروبيولوژي دريايي محسوب مي شود. [25] پاستور همچنين روش هايي براي نگهداري مواد غذايي (پاستوريزاسيون) و واكسن ها عليه چندين بيماري مانند سياه زخم ، وبا پرندگان و هاري طراحي كرد. [2] كوچ بيشتر به خاطر مشاركت در نظريه ميكروب بيماري شناخته شده است ، ثابت مي كند كه بيماري هاي خاص توسط ميكروارگانيسم هاي بيماريزا خاص ايجاد شده اند. او يك سري معيارها را ايجاد كرد كه به عنوان فرضيه هاي كوچ شناخته شده اند. كخ يكي از اولين دانشمنداني بود كه بر روي جداسازي باكتريها در كشت خالص تمركز كرد و در نتيجه او چندين باكتري جديد از جمله مايكوباكتريوم توبركلوزيس ، عامل ايجاد كننده سل را توصيف كرد. [2] در حالي كه پاستور و كوچ اغلب بنيانگذاران ميكروبيولوژي محسوب مي شوند ، اما كار آنها تنوع واقعي دنياي ميكروب ها را به دليل تمركز انحصاري آنها بر ميكروارگانيسم ها كه داراي ارتباط پزشكي مستقيم هستند ، به درستي منعكس نمي كند. فقط در اواخر قرن نوزدهم و كار مارتينوس بيگرينك و سرگئي وينوگرادسكي بود كه وسعت واقعي ميكروبيولوژي آشكار شد. [2] بيجرينك دو سهم عمده در ميكروب شناسي داشت: كشف ويروس ها و توسعه تكنيك هاي فرهنگ غني سازي. [26] در حالي كه كار وي بر روي ويروس موزاييك تنباكو اصول اساسي ويروس شناسي را پايه گذاري كرد ، اين توسعه فرهنگ غني سازي بود كه با اجازه دادن به پرورش طيف وسيعي از ميكروب ها با فيزيولوژي هاي بسيار متفاوت ، فوري ترين تأثير را در ميكروب شناسي داشت. وينوگرادسكي اولين كسي بود كه مفهوم شيمي سنگي را توسعه داد و بدين وسيله نقش اساسي ميكروارگانيسم ها را در فرآيندهاي ژئوشيميايي آشكار كرد. [27] وي مسئول اولين جداسازي و توصيف هر دو باكتري نيتريك كننده و تثبيت كننده نيتروژن بود. [2] Felix d'Herelle ميكروبيولوژيست فرانسوي-كانادايي باكتريوفاژها را در سال 1917 كشف كرد و يكي از اولين ميكروبيولوژيستهاي كاربردي بود. [28] جوزف ليستر اولين نفري بود كه از ضد عفوني كننده فنل در زخم هاي باز بيماران استفاده كرد. [29]

تاريخ دان و يا مورخ كيست و چه وظايفي دارد؟

۴۵ بازديد

مورخ به شخصي گفته مي شود كه درباره گذشته مطالعه كرده و مي نويسد و از آن به عنوان مرجعي در نظر گرفته مي شود. [1] مورخان نگران روايت و تحقيق مداوم و روشمند رويدادهاي گذشته در رابطه با نژاد بشر هستند. و همچنين مطالعه تمام تاريخ در زمان. اگر فرد مربوط به وقايع قبل از تاريخ مكتوب باشد ، فرد مورخ پيش از تاريخ است. برخي از مورخان توسط انتشارات يا آموزش و تجربه شناخته مي شوند. [2] "مورخ" در اواخر قرن نوزدهم با ظهور دانشگاه هاي تحقيقاتي در آلمان و جاهاي ديگر به يك حرفه حرفه اي تبديل شد.

در جريان دادرسي Irving v Penguin Books و Lipstadt ، آشكار شد كه دادگاه بايد آنچه را كه "يك مورخ عيني" بود از همان نظر شخص معقول و يادآور استانداردي كه به طور سنتي در قانون انگليس "مرد در" استفاده مي شود ، شناسايي كند. Clapham omnibus ". [3] اين لازم بود تا يك علامت قانوني براي مقايسه و تقابل بورس تحصيلي يك مورخ عيني در برابر روشهاي نامشروع استفاده شده توسط ديويد ايروينگ وجود داشته باشد ، زيرا قبل از دادرسي Irving v Penguin Books و Lipstadt ، هيچ سابقه قانوني براي آنچه وجود داشت وجود نداشت يك مورخ عيني. [3] دادگستري گري به شدت به تحقيق يكي از شاهدان خبره ، ريچارد جي ايوانز ، كه تحريف غيرقانوني عمل سوابق تاريخي توسط منكران هولوكاست را با روش هاي تاريخي ثابت مقايسه كرد ، متكي بود. [4] با جمع بندي قضاوت گري ، در مقاله اي كه در مجله حقوقي ييل منتشر شد ، وندي اشنايدر اين هفت نكته را براي مقصود خود از يك مورخ عيني تقطير مي كند: [5] مورخ بايد با احترام مناسب با منابع برخورد كند. مورخ نبايد ادعاي متقابل را بدون در نظر گرفتن دانشمندان رد كند. مورخ بايد در برخورد با شواهد يك دست باشد و از "گيلاس چيني" دوري كند. مورخ بايد هر حدس و گمان را به روشني نشان دهد. مورخ نبايد اسناد را اشتباه ترجمه كند و يا با حذف بخشهايي از اسناد ، آنها را گمراه كند. مورخ بايد اصالت همه روايت ها را بسنجد ، نه فقط مواردي كه با نظر مورد علاقه وي مغايرت داشته باشد. و مورخ بايد انگيزه هاي بازيگران تاريخي را در نظر بگيرد. اشنايدر از مفهوم "مورخ عيني" استفاده مي كند و پيشنهاد مي كند كه اين مي تواند كمكي در ارزيابي آنچه يك مورخ را به عنوان شاهد خبره تحت استاندارد داوبرت در ايالات متحده مناسب مي كند ، باشد. اشنايدر اين پيشنهاد را مطرح كرد ، زيرا به نظر وي ، ايروينگ مي توانست در آزمونهاي استاندارد دابرت قبول شود مگر اينكه به دادگاه "كمك زيادي از مورخان" داده شود. [6] اشنايدر پيشنهاد مي كند كه با آزمايش يك مورخ در برابر معيارهاي "مورخ عيني" ، حتي اگر يك مورخ داراي ديدگاه هاي سياسي خاصي باشد (و او نمونه اي از شهادت مورخ با صلاحيت را ارائه مي دهد كه توسط دادگاه ايالات متحده ناديده گرفته شد زيرا وي عضو يك گروه فمنيست) ، با ارائه مورخ از معيارهاي "مورخ عيني" ، او "مورخ وظيفه شناس" است. اين شكست ايروينگ به عنوان "مورخ عيني" و نه ديدگاه هاي جناح راست او بود كه باعث شد پرونده افترا را از دست بدهد ، زيرا "مورخ وظيفه شناس" براي حمايت از عقايد سياسي خود "به طور عمدي شواهد تاريخي را نادرست ارائه و دستكاري نمي كرد". [7]

مورخ

روند تجزيه و تحليل تاريخي شامل تحقيق و تجزيه و تحليل ايده ها ، واقعيت ها و حقايق ادعايي رقابتي براي ايجاد روايت هاي منسجم است كه "آنچه اتفاق افتاده" و "چرا يا چگونه آن اتفاق افتاده است" را توضيح مي دهد. تحليل تاريخي مدرن معمولاً به ساير علوم اجتماعي از جمله اقتصاد ، جامعه شناسي ، سياست ، روانشناسي ، انسان شناسي ، فلسفه و زبانشناسي متوسل مي شود. در حالي كه نويسندگان باستان معمولاً از شيوه هاي مدرن تاريخي استفاده نمي كنند ، اما آثار آنها به دليل بينش در متن فرهنگي زمانه همچنان با ارزش است. بخش مهمي از مشاركت بسياري از مورخان مدرن ، تأييد يا رد گزارش هاي تاريخي قبلي از طريق بررسي منابع تازه كشف شده و بورس هاي اخير علمي يا از طريق رشته هاي موازي مانند باستان شناسي است.

مدرك تاريخ كارشناسي اغلب به عنوان سنگ پيمايي براي تحصيلات تكميلي در تجارت و يا حقوق استفاده مي شود. بسياري از مورخان در دانشگاهها و ساير امكانات براي تحصيلات دوره متوسطه استخدام مي شوند. [42] علاوه بر اين ، براي كالج ها و دانشگاه ها طبيعي است كه براي استخدام هاي تمام وقت جديد مدرك دكترا لازم است. يك پايان نامه علمي ، مانند دكترا ، اكنون به عنوان صلاحيت اصلي يك مورخ حرفه اي در نظر گرفته مي شود. با اين حال ، برخي از مورخان هنوز هم بر اساس آثار منتشر شده (دانشگاهي) و اعطاي بورس تحصيلي توسط نهادهاي دانشگاهي مانند انجمن تاريخي سلطنتي به رسميت شناخته مي شوند. انتشار مدارس به طور فزاينده اي توسط مدارس كوچكتر مورد نياز است ، بنابراين مقالات فارغ التحصيلان به مقاله هاي ژورنالي تبديل مي شوند و رساله هاي دكتري نيز به صورت مونوگرافي منتشر مي شوند. تجربه تحصيلات تكميلي دشوار است - كساني كه دكتراي خود را در ايالات متحده به پايان مي رسانند به طور متوسط ​​8 سال يا بيشتر طول مي كشد. بودجه كم است به جز در چند دانشگاه بسيار ثروتمند. دستياري تدريس در يك دوره در بعضي از برنامه ها الزامي است. در برخي ديگر ، اين يك فرصت پرداخت شده است كه بخشي از دانشجويان به آن تعلق مي گيرد. تا دهه 1970 به ندرت اتفاق مي افتاد كه در دوره هاي تحصيلات تكميلي نحوه تدريس آموزش داده شود. فرض اين بود كه تدريس آسان است و يادگيري نحوه انجام تحقيق مأموريت اصلي است. [43] [44] يك تجربه مهم براي دانشجويان تحصيلات تكميلي داشتن مربي است كه ضمن هدايت بورس تحصيلي و معرفي مقدماتي در حرفه ، از نظر روانشناختي ، اجتماعي ، فكري و شغلي پشتيباني مي كند. [45] مورخان حرفه اي معمولاً در كالج ها و دانشگاه ها ، مراكز بايگاني ، سازمان هاي دولتي ، موزه ها و به عنوان نويسنده و مشاور مستقل كار مي كنند. [46] بازار كار براي دكترا جديد در طول تاريخ ضعيف است و بدتر مي شود ، به طوري كه بسياري از آنها به مشاغل "تكميلي" نيمه وقت با حقوق كم و بدون مزايا منتقل مي شوند. [47]

رشته دانشگاهي مامايي

۴۴ بازديد

مامايي

مامايي حرفه اي در زمينه بهداشت و سلامت است كه با بارداري ، زايمان و دوره پس از زايمان (از جمله مراقبت از نوزاد) ، [1] علاوه بر سلامت جنسي و توليد مثل زنان در طول زندگي خود ، سروكار دارد. [2] در بسياري از كشورها ، مامايي يك حرفه پزشكي است [3] [4] [5] [6] [7] (ويژه تحصيلات تخصصي مستقل و مستقيم آن ؛ نبايد آن را با تخصص پزشكي اشتباه گرفت ، كه بستگي به آموزش عمومي قبلي دارد) ) يك حرفه اي در مامايي به عنوان ماما شناخته مي شود.

در يك بررسي كاكرين در سال 2013 به اين نتيجه رسيدند كه "بيشتر زنان بايد از مدلهاي پيوسته مراقبت به منظور حمايت از مامايي استفاده كنند و زنان بايد تشويق شوند كه اين گزينه را درخواست كنند ، اگرچه بايد در استفاده از اين توصيه ها در مورد زنان با عوارض پزشكي يا زايمان احتياط كرد." [8 ] اين بررسي نشان داد كه مراقبت هاي مربوط به مامايي با كاهش استفاده از اپيدورال همراه است ، با اپيزيتومي كمتر يا زايمان هاي ابزاري و كاهش خطر از دست دادن كودك قبل از 24 هفته بارداري. با اين حال ، مراقبت هاي مربوط به مامايي نيز با ميانگين طول عمر بيشتر همراه است كه در ساعت اندازه گيري مي شود. [8]

رشته مامايي

تاريخ باستان

در مصر باستان ، مامايي يك شغل زن شناخته شده بود ، همانطور كه توسط پاپيروس ابرز كه از سال 1900 تا 1550 قبل از ميلاد مسيح است ، تصديق مي شود. پنج ستون اين پاپيروس مربوط به زنان و زايمان است ، به ويژه در مورد تسريع زايمان (عمل يا روند به دنيا آوردن فرزندان) و پيش آگهي تولد نوزاد. پاپيروس Westcar ، مربوط به سال 1700 قبل از ميلاد ، شامل دستورالعمل هايي براي محاسبه تاريخ حبس پيش بيني شده و سبك هاي مختلف صندلي هاي تولد را توصيف مي كند. نقش برجسته ها در اتاق هاي تولد سلطنتي در لوكسور و معابد ديگر نيز وجود سنگين ماما را در اين فرهنگ گواهي مي دهند. [22] مامايي در دوران باستان يونان و روم طيف گسترده اي از زنان را شامل مي شد ، از جمله زنان مسني كه سنت هاي طب سنتي را در روستاهاي امپراتوري روم ادامه مي دادند ، ماماهايي را آموزش مي دادند كه دانش خود را از منابع مختلف به دست مي آوردند و زنان بسيار آموزش ديده اي را كه پزشك محسوب مي شدند. [23] با اين حال ، ويژگي هاي خاصي در يك ماماي "خوب" مورد نظر وجود داشت ، همانطور كه توسط پزشك سورانوس افسس در قرن 2 توصيف شده است. او در كار خود ، زنان ، اظهار داشت كه "يك فرد مناسب باسواد ، با ذكاوت او ، داراي حافظه خوب ، كار دوست داشتني ، قابل احترام و به طور كلي از نظر حواس معلول نيست. [يعني بينايي ، بويايي ، شنوايي ] ، صداي اندام ، محكم و به گفته برخي افراد ، انگشتان باريك بلند و ناخن هاي كوتاه در نوك انگشتان او را دارد. " سورانوس همچنين توصيه مي كند كه ماما از نظر دلسوزانه رفتار كند (اگرچه لازم نيست خودش فرزندي به دنيا آورده باشد) و دستان خود را براي راحتي مادر و كودك نرم نگه دارد. [24] پليني ، پزشك ديگر از اين زمان ، براي نجبا و خلوص ساكت و نامشخص در يك ماما ارزش قائل بود. [25] به نظر مي رسد كه سه "درجه" ماما وجود داشته است: درجه اول از نظر فني مهارت داشت. مورد دوم ممكن است برخي از متن هاي مربوط به زنان و زايمان را خوانده باشد. اما نفر سوم بسيار آموزش ديده بود و به طور معقول متخصص پزشكي با تمركز در مامايي در نظر گرفته شد. [25] اگنودايس يا اگنودايك (Gr. Ἀγνοδίκη) اولين مامايي تاريخي و احتمالاً آخرالزماني [26] بود كه در ميان يونانيان باستان ذكر شده است. [27]

ماماها در دوران باستان با عناوين مختلفي شناخته مي شدند ، از iatrinē (گر. پرستار) ، maia (گر. ، ماما) ، زايمان (لاتين ، متخصص زنان و زايمان) و پزشكي (لاتين ، پزشك). [28] به نظر مي رسد كه در انتهاي شرقي حوضه مديترانه و در مقابل غرب با مامايي متفاوت رفتار شده است. در شرق ، برخي از زنان فراتر از حرفه ماما (مايا) به حرفه زنان (iatros gynaikeios ، ترجمه شده به عنوان دكتر زنان) پيشرفت كردند ، كه براي آنها آموزش رسمي لازم بود. همچنين ، برخي از مجاري زنان در محافل پزشكي و تحصيل كرده شرق در گردش بودند كه توسط زناني با نام هاي يوناني نوشته شده اند ، اگرچه تعداد اين زنان كم بود. بر اساس اين واقعيت ها ، به نظر مي رسد كه مامايي در شرق يك حرفه قابل احترام است كه در آن زنان محترم مي توانند امرار معاش خود كنند و از احترام كافي براي چاپ آثار خوانده شده و ذكر شده توسط پزشكان مرد برخوردار باشند. در حقيقت ، تعدادي از مقررات قانوني روم به شدت حاكي از اين است كه ماماها از موقعيت و پاداشي قابل مقايسه با پزشكان مرد برخوردار بوده اند. [24] يكي از نمونه هاي چنين دايه اي ، Salpe of Lemnos است كه در مورد بيماري هاي زنان مطالبي نوشت و چندين بار در كارهاي پليني از او ياد شد. [25]

با اين حال ، در غرب روم ، اطلاعات مربوط به ماماهاي تمرين شده عمدتا از سنگ قبرهاي تدفين بدست مي آيد. با مشاهده نمونه كوچكي از اين حماسه ها ، دو فرضيه مطرح مي شود. نخست اين كه مامايي حرفه اي نبوده است كه زنان متولد خانواده هايي كه از چندين سال قبل از وضعيت رايگان برخوردار بوده اند به آن جذب شوند. بنابراين به نظر مي رسد كه اكثر ماماها منشأ خدمتي داشته اند. ثانياً ، از آنجا كه بيشتر اين سنگ نبشته هاي تشييع جنازه ، زنان را آزاد شده توصيف مي كنند ، مي توان پيشنهاد كرد كه ماماها به طور كلي از ارزش كافي برخوردار بوده و درآمد كافي كسب مي كنند تا بتوانند آزادي خود را بدست آورند. از اين دست نوشته ها معلوم نيست كه چگونه بعضي از زنان برده براي آموزش ماما انتخاب شده اند. دختران برده ممكن است شاگرد شده باشند و به احتمال زياد مادران به دختران خود تعليم مي دهند. [24] وظايف واقعي ماما در دوران باستان عمدتاً شامل كمك به روند زايمان بود ، اگرچه ممكن است در صورت لزوم به ساير مشكلات پزشكي مربوط به زنان نيز كمك كرده باشند. غالباً ، در صورت پيش بيني زايمان دشوارتر ، ماما خواستار كمك به پزشك مي شود. در بسياري از موارد ، ماما دو يا سه دستيار را همراه خود آورده است. [29] در دوران باستان ، هم توسط ماماها و هم از نظر پزشكان بر اين باور بودند كه وقتي زني به صورت ايستاده مي نشيند زايمان طبيعي آسانتر مي شود. بنابراين ، در حين زايمان ، ماماها چهارپايه اي را به خانه اي كه بايد زايمان در آن انجام شود ، آوردند. در صندلي محل تولد حفره اي هلالي شكل قرار داشت كه از طريق آن نوزاد به دنيا مي آمد. صندلي يا صندلي مادر اغلب داراي بغل دستي هايي است كه مادر هنگام زايمان مي تواند بگيرد. بيشتر صندلي هاي تولد يا صندلي ها پشتي داشتند كه بيمار مي توانست آنها را فشار دهد ، اما سورانوس پيشنهاد مي كند كه در بعضي موارد صندلي ها بدون پشت بوده و يك دستيار پشت مادر مي ايستد تا از او حمايت كند. [24] ماما رو به مادر نشسته ، او را از طريق تولد تشويق و حمايت مي كند ، شايد راهنمايي در مورد تنفس و فشار دادن ، گاهي دهانه واژن خود را ماساژ دهد و از پرينوم او در هنگام زايمان حمايت كند. دستياران ممكن است با فشار به پايين در بالاي شكم مادر كمك كرده باشند.

سرانجام ، ماما نوزاد را پذيرفت ، آن را در تكه هاي پارچه قرار داد ، بند ناف را بريد و كودك را تميز كرد. [25] كودك را با "نمك خوب و پودري ، يا نترون يا افرونيتر" پاشيدند تا باقيمانده تولد را خيس كند ، شستشو داده و سپس دوباره پودر و شستشو شود. در مرحله بعد ، ماماها تمام مخاط موجود در بيني ، دهان ، گوش يا مقعد را از بين بردند. ماماها توسط سورانوس تشويق شدند كه روغن زيتون را در چشم كودك بگذارند تا بقاياي زايمان پاك شود و يك تكه پشم آغشته به روغن زيتون را روي بند ناف قرار دهند. پس از زايمان ، ماما تماس اوليه را در مورد سالم بودن يا نبودن نوزاد براي عقب كشيدن برقرار كرد. وي نوزاد تازه متولد شده را از نظر تغيير شكل مادرزادي بازرسي كرد و فرياد آن را آزمايش كرد تا بفهمد كه آيا قوي و دلچسب است. در نهايت ، ماماها در مورد احتمال زنده ماندن نوزاد تصميم گرفتند و احتمالاً توصيه كردند كه نوزاد تازه متولد شده با هرگونه تغيير شكل شديد در معرض ديد قرار گيرد. [24] يك نقش برجسته سفالي قرن 2 از مقبره اوستيان Scribonia Attice ، همسر پزشك جراح M. Ulpius Amerimnus ، جزئيات يك صحنه زايمان را شرح مي دهد. اسكريبونيا ماما بود و امداد او را در ميان زايمان نشان مي دهد. يك بيمار روي صندلي هنگام تولد مي نشيند ، دسته ها را مي گيرد و دستيار ماما پشت سر او ايستاده و پشتيباني مي كند. اسكريبونيا روي مدفوع كمي جلوي زن مي نشيند و با نگاهي معتدل به دور نگاه مي كند و در عين حال به تشويق سورانوس به زايمان از طريق گشاد كردن و ماساژ واژن كمك مي كند. [25] خدمات يك ماما ارزان نبودند. اين واقعيت كه نشان مي دهد زنان فقيري كه توانايي پرداخت خدمات يك ماما حرفه اي را ندارند ، اغلب مجبور بودند با خويشاوندان زن بسازند. بسياري از خانواده هاي ثروتمند ماماهاي خاص خود را داشتند. با اين حال ، اكثريت قريب به اتفاق زنان در جهان يونان و روم به احتمال زياد مراقبت هاي دوران بارداري خود را از ماماهاي استخدام شده دريافت مي كردند. آنها ممكن است بسيار آموزش ديده باشند يا فقط دانش ابتدايي زنان و زايمان را داشته باشند. همچنين ، بسياري از خانواده ها انتخاب كردند كه آيا مي خواهند مامايي را كه طب سنتي بومي يا روش هاي جديدتر زايمان حرفه اي را به كار مي گيرد ، استخدام كنند يا نه. [24] مانند بسياري از عوامل ديگر در دوران باستان ، مراقبت هاي زنان با كيفيت اغلب به شدت به وضعيت اقتصادي اجتماعي بيمار بستگي دارد.

تاريخ پساكلاسيك

تاريخ مدرن ويرايش از قرن هجدهم ، درگيري بين جراحان و ماماها به وجود آمد ، زيرا مردان پزشكي شروع به ادعا كردند كه تكنيك هاي علمي مدرن آنها براي مادران و نوزادان بهتر از داروهاي قومي است كه توسط ماماها انجام مي شود. [32] [33] همانطور كه پزشكان و انجمنهاي پزشكي خواستار انحصار قانوني مراقبتهاي زنان و زايمان بودند ، مامايي در سراسر ايالات متحده و كانادا غيرقانوني يا تحت نظارت شديد قرار گرفت. [34] [35] در شمال اروپا و روسيه ، اوضاع ماماها كمي آسان تر بود - در دوك استوني در روسيه شاهنشاهي ، پروفسور كريستين فردريش دويچ در سال 1811 يك مدرسه مامايي براي زنان در دانشگاه دورپات تأسيس كرد ، كه تا جنگ جهاني اول وجود داشت. سلف كالج مراقبت هاي بهداشتي تارتو بود. اين آموزش به مدت 7 ماه به طول انجاميد و در پايان براي دانشجويان دختر گواهي تمرين صادر شد. علي رغم اتهاماتي كه به ماماها "بي كفايت و نادان" گفته مي شود ، [36] برخي اظهار داشتند كه جراحان با مهارت ضعيف خطر بيشتري براي زنان باردار دارند. [37] در سال 1846 ، پزشك ايگناز سملويس مشاهده كرد كه زنان بيشتري در بخش هاي بارداري كار مي كنند كه توسط جراحان مرد كار مي كنند تا ماماهاي زن ، و اين شيوع تب نفاس را به دانشجويان پزشكي (كه در آن زمان تمام مردان) پزشكي بودند مي دانند كه پس از تشريح جسد ، دست خود را به درستي نمي شستند ، اما توصيه هاي بهداشتي وي ناديده گرفته شد تا زماني كه پذيرش نظريه ميكروب گسترده شد. [38] [39] اين استدلال كه جراحان خطرناك تر از ماما هستند ، ادامه داشت تا اين كه مطالعه باكتري شناسي در اوايل دهه 1900 رواج يافت و بهداشت بيمارستان بهبود يافت. زنان با ميزان كمك و سهولت تولد كه با پزشكان تجربه مي كردند ، در محيط بيمارستان احساس امنيت مي كردند. [نياز به منبع] "پزشكان آموزش ديده در قرن جديد تفاوت زيادي بين بيمارستان و عمل زنان در زنان داشتند خانه هايي كه نمي توانستند شرايط عقيم داشته باشند يا آموزش ديده اند. "[40] دانشمندان علوم اجتماعي آلماني گونار هينسون و اوتو اشتايگر اين نظريه را مطرح مي كنند كه مامايي به دليل آگاهي از مهارت ها و مهارت هاي بسيار ويژه نه تنها كمك به ماموران دولتي ، مورد آزار و سركوب قرار گرفت. تولد ، همچنين پيشگيري از بارداري و سقط جنين. 

امروزي

در اواخر قرن 20 ، ماماها قبلاً به عنوان متخصصان بسيار آموزش ديده و متخصص در زمينه زنان و زايمان شناخته شده بودند. با اين حال ، در آغاز قرن بيست و يكم ، برداشت پزشكي از بارداري و زايمان به عنوان يك بيماري بالقوه و خطرناك هنوز فرهنگ غربي را تحت سلطه خود دارد. ماماهايي كه در محيط بيمارستان كار مي كنند نيز تحت تأثير اين ديدگاه قرار گرفته اند ، اگرچه به طور كلي آنها آموزش ديده اند تا تولد را يك روند طبيعي و سالم ببينند. در حالي كه ماماها در اروپا نسبت به آمريكا در مراقبت از مادران باردار نقش بسيار بيشتري دارند ، اما مدل طبي تولد همچنان در اين كشورها تأثيرگذار است ، حتي اگر سازمان بهداشت جهاني زايمان طبيعي ، طبيعي و انساني را توصيه كرده باشد. [42] مدل مامايي بارداري و زايمان به عنوان يك روند طبيعي و سالم در سوئد و هلند نقش بسيار بيشتري نسبت به بقيه اروپا دارد. ماماهاي سوئدي از اين جهت برجسته هستند كه 80 درصد مراقبتهاي دوران بارداري و بيش از 80 درصد خدمات تنظيم خانواده را در سوئد انجام مي دهند. ماماها در سوئد در تمام زايمان هاي طبيعي در بيمارستان هاي دولتي شركت مي كنند و زنان سوئدي نسبت به زنان آمريكايي مداخلات كمتري در بيمارستان ها دارند. نرخ مرگ و مير نوزادان هلند در سال 1992 با 6.3 مرگ در هر هزار تولد ، دهمين پايين ترين نرخ در جهان بود ، در حالي كه ايالات متحده در رتبه بيست و دوم قرار دارد. ماماها در هلند و سوئد موفقيت زيادي را مديون سياست هاي حمايتي دولت هستند. [43]

رشته تحصيلي دانشگاهي روانشناسي

۳۶ بازديد

رشته تحصيلي روانشناسي

روانشناسي علم ذهن و رفتار است. روانشناسي شامل بررسي پديده هاي آگاهانه و ناخودآگاه و همچنين احساس و فكر است. اين يك رشته دانشگاهي با دامنه بسيار زياد است. روانشناسان به دنبال درك ويژگي هاي ظهور مغز و انواع پديده هاي مرتبط با آن ويژگي هاي ظهور هستند و از اين طريق به گروه علمي عصبي وسيع تري از محققان مي پيوندند. به عنوان يك علوم اجتماعي ، هدف آن درك افراد و گروه ها با ايجاد اصول كلي و تحقيق در مورد موارد خاص است. [1] [2] در اين زمينه ، يك متخصص يا پژوهشگر حرفه اي روان شناس ناميده مي شود و مي تواند به عنوان يك دانشمند اجتماعي ، رفتاري يا شناختي طبقه بندي شود. روانشناسان تلاش مي كنند نقش عملكردهاي ذهني را در رفتارهاي فردي و اجتماعي درك كنند ، در عين حال فرآيندهاي فيزيولوژيكي و بيولوژيكي را كه اساس عملكردها و رفتارهاي شناختي است بررسي مي كنند. روانشناسان رفتار و فرآيندهاي ذهني ، از جمله ادراك ، شناخت ، توجه ، احساسات ، هوش ، تجربيات ذهني ، انگيزه ، عملكرد مغز و شخصيت را كشف مي كنند. اين امر به تعامل بين افراد مانند روابط بين فردي ، از جمله تاب آوري روانشناختي ، تاب آوري خانواده و ساير زمينه ها گسترش مي يابد. روانشناسان با گرايش هاي متنوع نيز ذهن ناخودآگاه را در نظر مي گيرند. [3] روانشناسان از روشهاي تجربي براي استنتاج روابط علي و همبستگي بين متغيرهاي رواني-اجتماعي استفاده مي كنند. بعلاوه ، يا در تقابل ، با بكارگيري روشهاي تجربي و استنباطي ، برخي - به ويژه روانشناسان باليني و مشاوره اي - گاه به تفسير نمادين و ساير تكنيكهاي استقرايي اعتماد مي كنند. روانشناسي به عنوان "علم قطب" توصيف شده است زيرا پزشكي تمايل دارد تحقيقات روانشناسي را از طريق عصب شناسي و روانپزشكي انجام دهد ، در حالي كه علوم اجتماعي معمولاً مستقيماً از زيرشاخه هاي روانشناسي استخراج مي شود. [4]

رشته روانشناسي

در حالي كه دانش روانشناختي غالباً براي ارزيابي و درمان مشكلات بهداشت روان بكار مي رود ، همچنين به سمت درك و حل مشكلات در چندين حوزه فعاليت انساني هدايت مي شود. از نظر بسياري روانشناسي در نهايت به نفع جامعه است. [5] [6] اكثر روانشناسان درگير نوعي نقش درماني هستند ، كه در محيط هاي باليني ، مشاوره اي يا مدرسه اي تمرين مي كنند. بسياري از آنها تحقيقات علمي را در مورد طيف گسترده اي از موضوعات مربوط به روندها و رفتارهاي ذهني انجام مي دهند و معمولاً در بخش هاي روانشناسي دانشگاه كار مي كنند يا در ساير محيط هاي دانشگاهي (به عنوان مثال ، دانشكده هاي پزشكي ، بيمارستان ها) تدريس مي كنند. برخي از آنها در محيط هاي صنعتي و سازماني يا در زمينه هاي ديگر [7] مانند رشد و پيري انسان ، ورزش ، بهداشت و رسانه ها و همچنين در تحقيقات پزشكي قانوني و ساير جنبه هاي حقوق به كار گرفته مي شوند.

شخصيت مقاله اصلي: روانشناسي شخصيت روانشناسي شخصيت با الگوهاي پايدار رفتاري ، فكري و عاطفي - كه معمولاً به آن شخصيت مي گويند - در افراد است. نظريه هاي شخصيت در مكاتب و گرايش هاي مختلف روانشناسي متفاوت است. آنها فرضيات مختلفي راجع به موضوعاتي مانند نقش ناخودآگاه و اهميت تجربه كودكي دارند. از نظر فرويد ، شخصيت مبتني بر فعل و انفعالات پوياي id ، ego و super-ego است. [112] در مقابل ، براي ايجاد طبقه بندي از ساختارهاي شخصيتي ، نظريه پردازان صفات ، سعي در توصيف حوزه شخصيت بر اساس تعداد مجزا صفات كليدي با استفاده از روش آماري تحليل داده ها براي تحليل عاملي دارند. اگرچه تعداد صفات پيشنهادي بسيار متنوع است ، اما يك مدل اوليه مبتني بر بيولوژيك كه توسط هانس آيزنك ، سومين روانشناس قرن 20 (كه به ترتيب بعد از فرويد و پياژه قرار داشت) بسيار پر استناد ارائه شده است ، پيشنهاد مي كند كه حداقل سه ساختار اصلي لازم است براي توصيف ساختار شخصيت انسان: برونگرايي - درونگرايي ، روان رنجوري - ثبات ، و روان پريشي - عادي. ريموند كتل ، 7مين روانشناس پرمصرف قرن 20 (بر اساس ادبيات علمي مجله بررسي شده) [113] به طور تجربي نظريه 16 فاكتور شخصيت را در سطح فاكتورهاي اوليه و تا 8 طبقه دوم گسترده تر را استخراج كرد عوامل (در سطح تحليل آيزنكي) ، به جاي ابعاد "پنج بزرگ". [114] [115] [116] [117] مدل هاي ابعادي شخصيت از حمايت فزاينده اي برخوردار مي شوند و نسخه اي از ارزيابي ابعاد در DSM-V گنجانده شده است. با اين وجود ، عليرغم تحقيقات فراوان در مورد نسخه هاي مختلف ابعاد شخصيتي "پنج بزرگ" ، به نظر مي رسد لازم است از مفهوم سازي ايستايي ساختار شخصيت به سمت جهت گيري پوياتر حركت كنيم ، بدين وسيله تصديق مي شود كه ساختارهاي شخصيتي منوط به يادگيري و تغيير در طول عمر. [118] [119] يك نمونه اوليه از ارزيابي شخصيت ، ورق داده هاي شخصي Woodworth بود كه در طول جنگ جهاني اول ساخته شد. شاخص مشهور ، اگرچه از نظر روانسنجي ناكافي Myers – Briggs Type [120] بود كه سعي در ارزيابي "تيپ هاي شخصيتي" افراد با توجه به نظريه هاي شخصيت كارل يونگ داشت. . مقاومت رفتارگرايانه در برابر درون نگري منجر به ايجاد پرسشنامه شخصيتي قوي شغلي و شخصيت چند مرحله اي مينه سوتا (MMPI) ، در تلاش براي پرسيدن س askالات تجربي شد كه تمركز كمتري بر روان پويايي پاسخ دهنده داشتند. [121] با اين حال ، MMPI تحت بررسي دقيق قرار گرفته است ، با توجه به اينكه آن را به روانشناسي اعصاب و روان روانپزشكي پايبند مي داند ، و از آنجا كه افراد را ملزم به ارائه پاسخ هاي ذهني ، درون نگرانه به صدها مورد مربوط به آسيب شناسي رواني مي كند.

ذهن ناخودآگاه

مطالعه ذهن ناخودآگاه ، بخشي از روان خارج از آگاهي فرد است كه با اين وجود افكار و رفتار را تحت تأثير قرار مي دهد ، يكي از نشانه هاي روانشناسي اوليه است. در يكي از اولين آزمايش هاي روانشناسي كه در ايالات متحده انجام شد ، سي.سي.پيرس و جوزف جاسترو در سال 1884 دريافتند كه افراد مي توانند نسبتاً سنگين تر از دو وزن را انتخاب كنند حتي اگر آگاهانه از تفاوت اطمينان نداشته باشند. [123] فرويد اين مفهوم را رواج داد ، با عباراتي مانند لغزش فرويدي كه وارد فرهنگ عامه شد ، به معناي نفوذ بدون سانسور انديشه ناخودآگاه در گفتار و كردار فرد است. متن وي در سال 1901 ، روانشناسي آسيب هاي زندگي روزمره ، صدها رويداد روزمره را فهرست مي كند كه فرويد از نظر تأثير ناخودآگاه توضيح مي دهد. پير ژانت ايده ذهن ناخودآگاه را كه مي تواند حاوي عناصر ذهني خودمختاري باشد كه براي بررسي موضوع در دسترس نيستند ، پيش برد. [124] با وجود اين ، رفتارگرايي ، ذهن ناخودآگاه اهميت خود را در روانشناسي حفظ كرده است. روانشناسان شناختي از يك مدل "فيلتر" توجه استفاده كرده اند كه طبق آن پردازش اطلاعات زيادي زير آستانه آگاهي صورت مي گيرد و فقط برخي از فرآيندهاي خاص ، محدود شده توسط ماهيت و كميت همزمان ، از فيلتر عبور مي كنند. تحقيقات گسترده نشان داده است كه آغاز ناخودآگاه برخي از ايده ها مي تواند به طور پنهاني بر افكار و رفتار تأثير بگذارد. [124] يك مانع قابل توجه در اين تحقيق اثبات اين است كه ذهن آگاه يك فرد به دليل عدم اطمينان در گزارش دهي از خود ، محرك خاصي را درك نكرده است. به همين دليل ، برخي از روانشناسان ترجيح مي دهند حافظه ضمني و صريح را از يكديگر تشخيص دهند. در رويكرد ديگر ، مي توان يك محرك مخفي را نيز به عنوان يك آستانه هدفمند اما نه ذهني توصيف كرد. [125] مدل اتوماتيك بودن ، كه به دنبال افشاگري جان برگ و ديگران در دهه 1980 گسترده شد ، فرايندهاي پيچيده اي را براي اجراي اهداف توصيف مي كند كه مي توانند بدون آگاهي آگاهانه انتخاب شوند و در مدت زمان طولاني انجام شوند. [126] [127] برخي از داده هاي تجربي نشان مي دهد كه مغز قبل از اينكه ذهن از آنها آگاه شود ، شروع به بررسي اقداماتي مي كند. [125] [128] اين تأثير نيروهاي ناخودآگاه بر انتخاب افراد طبيعتاً بر اراده آزاد بر س willالات فلسفي تأثير مي گذارد. جان برگ ، دانيل وگنر و الن لنگر برخي از روانشناسان برجسته معاصر هستند كه اراده آزاد را توهم توصيف مي كنند. 

انگيزه

روانشناساني مانند ويليام جيمز در ابتدا از اصطلاح انگيزه براي اشاره به قصد استفاده مي كردند ، به تعبيري مشابه مفهوم اراده در فلسفه اروپا. با افزايش مداوم تفكر دارويني و فرويدي ، غريزه نيز به عنوان يك منبع اصلي انگيزه تلقي مي شود. [130] طبق تئوري محرك ، نيروهاي غريزه به يك منبع انرژي واحد تبديل مي شوند كه تأثير مداومي دارند. روانكاوي ، مانند زيست شناسي ، اين نيروها را خواسته هاي جسمي ارگانيسم از سيستم عصبي مي دانست. با اين حال ، آنها معتقد بودند كه اين نيروها ، به ويژه غرايز جنسي ، مي توانند در روان روان شوند و تغيير شكل دهند. روانكاوي كلاسيك درگيري بين اصل لذت و اصل واقعيت را تصور مي كند ، تقريباً منطبق بر id و ego. بعداً ، فرويد در فراتر از اصل لذت ، مفهوم انگيزه مرگ را به وجود آورد ، اجباري براي پرخاشگري ، تخريب و تكرار رواني رويدادهاي آسيب زا. [131] در همين حال ، محققان رفتارگرا از مدلهاي دوگانگي ساده (لذت / درد ، پاداش / مجازات) و اصول ثابت شده اي مانند اين ايده كه موجودي تشنه از نوشيدن لذت مي برد استفاده كردند. [130] [132] كلارك هول با مدل كاهش درايو ، ايده دوم را رسمي كرد. [133] به نظر مي رسد گرسنگي ، تشنگي ، ترس ، ميل جنسي و تنظيم مجدد حرارت انگيزه هاي اساسي حيوانات هستند. [132] همچنين به نظر مي رسد انسان ها مجموعه پيچيده تري از انگيزه ها را به نمايش مي گذارند - گرچه از نظر تئوريك اين موارد مي توانند ناشي از غرايز اوليه باشند - از جمله تمايل به تعلق ، تصوير از خود ، سازگاري با خود ، حقيقت ، عشق و كنترل. [134] [135] انگيزه را مي توان به روشهاي مختلف تعديل يا دستكاري كرد. محققان دريافته اند كه به عنوان مثال غذا خوردن نه تنها به نياز اساسي ارگانيسم به هموستاز بستگي دارد - فاكتور مهمي كه باعث ايجاد تجربه گرسنگي مي شود - بلكه به ريتم شبانه روزي ، در دسترس بودن غذا ، خوشمزه شدن غذا و هزينه بستگي دارد. [132] انگيزه هاي انتزاعي نيز قابل انعطاف هستند ، و اين امر توسط پديده هايي مانند سرايت هدف مشهود است: اتخاذ اهداف ، گاهي اوقات ناخودآگاه ، براساس استنباط از اهداف ديگران. [136] Vohs و Baumeister پيشنهاد مي كنند كه برخلاف چرخه تحقق نياز غريزه هاي حيواني ، انگيزه هاي انسان گاهي اوقات از يك قانون "خواستن بدل مي شود" پيروي مي كنند: هرچه پاداش بيشتري كسب كنيد مانند عزت نفس ، عشق ، مواد مخدر يا پول ، بيشتر شما آن را مي خواهيد. آنها پيشنهاد مي كنند كه اين اصل حتي مي تواند در مورد غذا ، نوشيدني ، رابطه جنسي و خواب نيز صدق كند. 

توسعه

روانشناسي رشد كه عمدتاً بر رشد ذهن انسان از طريق طول عمر متمركز است ، مي كوشد بفهمد كه چگونه افراد در جهان درك ، درك و عمل مي كنند و اينكه اين فرايندها با افزايش سن چگونه تغيير مي كنند. اين ممكن است بر رشد شناختي ، عاطفي ، اخلاقي ، اجتماعي يا عصبي متمركز باشد. محققاني كه كودكان را مورد مطالعه قرار مي دهند از تعدادي روش تحقيق منحصر به فرد براي مشاهدات در محيط هاي طبيعي و يا درگير كردن آنها در كارهاي تجربي استفاده مي كنند. چنين وظايفي غالباً شبيه بازيها و فعاليتهاي خاص طراحي شده است كه هم براي كودك لذت بخش است و هم از نظر علمي مفيد است و محققان حتي روشهاي هوشمندانه اي را براي مطالعه روند ذهني نوزادان ابداع كرده اند. علاوه بر مطالعه در مورد كودكان ، روانشناسان رشد نيز روند پيري و فرآيندهاي زندگي را مطالعه مي كنند ، به ويژه در ساير اوقات با تغيير سريع (مانند نوجواني و پيري). روانشناسان رشد براي آگاهي از تحقيقات خود از طيف گسترده اي از نظريه هاي روانشناسي استفاده مي كنند. 

ژن ها و محيط

همه صفات روانشناختي تحقيق شده تحت تأثير ژن ها و محيط به درجات مختلف تحت تأثير قرار مي گيرند. [138] [139] اين دو منبع تأثير اغلب در تحقيقات مشاهده اي افراد يا خانواده ها اشتباه گرفته مي شوند. به عنوان مثال انتقال افسردگي از يك مادر افسرده به فرزندانش. اين تئوري ممكن است معتقد باشد كه فرزندان به دليل داشتن مادري افسرده در محيط زندگي خود (فرزندان) در معرض خطر ابتلا به افسردگي قرار دارند. با اين حال ، خطر ابتلا به افسردگي نيز تا حدودي تحت تأثير ژن ها است. مادر ممكن است هر دو داراي ژن هايي باشد كه در افسردگي وي نقش دارند اما اين ژن ها را به فرزندان خود نيز منتقل خواهد كرد بنابراين خطر ابتلا به افسردگي در فرزندان را افزايش مي دهد. ژن ها و محيط در اين مدل انتقال ساده كاملاً گيج شده اند. تحقيقات ژنتيكي رفتاري تجربي و شبه تجربي از روشهاي ژنتيكي براي از هم گسيختگي اين مخلوط و درك ماهيت و ريشه تفاوتهاي فردي در رفتار استفاده مي كند. [75] به طور سنتي اين تحقيق با استفاده از مطالعات دوقلو و مطالعات فرزندخواندگي ، دو طرح كه تأثير ژنتيكي و محيطي مي تواند تا حدي مخدوش باشد انجام شده است. اخيراً ، در دسترس بودن فن آوري هاي توالي يابي ژنتيكي مولكولي ريزآرايه به محققان اين امكان را مي دهد كه تغييرات DNA شركت كنندگان را مستقيماً اندازه گيري كنند و آزمايش كنند كه آيا انواع مختلف ژنتيكي درون ژن ها با صفات روانشناختي و آسيب شناسي رواني از طريق روش هايي از جمله مطالعات ارتباط ژنوم در ارتباط است. يك هدف از اين تحقيقات شبيه به شبيه سازي موقعيتي و موفقيت آن در هانتينگتون است: با كشف ژن علي مي توان تحقيقات بيولوژيكي را براي درك تأثير ژن بر فنوتيپ انجام داد. يكي از نتايج عمده مطالعات انجمن ژنتيكي ، يافته كلي اين است كه صفات روانشناختي و آسيب شناسي رواني ، و همچنين بيماري هاي پزشكي پيچيده ، بسيار پلي ژنيك هستند ، [140] [141] [142] [143] [144] كه تعداد زيادي ( ترتيب صدها تا هزاران نفر) از انواع ژنتيكي ، هر يك از تأثيرات كوچك ، به تفاوت هاي فردي در ويژگي رفتاري يا گرايش به اختلال كمك مي كند. تحقيقات فعال براي درك پايه هاي ژنتيكي و محيطي رفتار و تعامل آنها ادامه دارد.

رشته تحصيلي مهندسي عمران

۳۷ بازديد

مهندسي عمران يك رشته مهندسي حرفه اي است كه با طراحي ، ساخت و نگهداري از محيط فيزيكي و طبيعي ساخته شده ، از جمله كارهاي عمومي مانند جاده ها ، پل ها ، كانال ها ، سدها ، فرودگاه ها ، سيستم هاي فاضلاب ، خطوط لوله ، اجزاي سازه اي ساختمان ها ، و راه آهن. [1] [2]

مهندسي عمران به طور سنتي به تعدادي از زيرشاخه ها تقسيم مي شود. اين رشته دومين رشته قديمي مهندسي پس از مهندسي نظامي به حساب مي آيد [3] و اين تعريف براي تميز مهندسي غير نظامي از مهندسي نظامي است. [4] مهندسي عمران مي تواند در بخشهاي دولتي از بخشهاي عمومي شهرداري تا سازمانهاي دولتي فدرال و در بخش خصوصي از شركتهاي محلي گرفته تا شركتهاي جهاني Fortune 500 انجام شود. [5]

مهندسي عمران به عنوان يك رشته ويرايش مهندسي عمران استفاده از اصول فيزيكي و علمي براي حل مشكلات جامعه است و تاريخچه آن با پيشرفت در درك فيزيك و رياضيات در طول تاريخ ارتباط پيچيده اي دارد. از آنجا كه مهندسي عمران يك حرفه گسترده است ، شامل چندين زيرشاخه تخصصي ، تاريخچه آن با دانش سازه ها ، علوم مواد ، جغرافيا ، زمين شناسي ، خاك ، هيدرولوژي ، محيط ، مكانيك و ساير زمينه ها مرتبط است. در طول تاريخ باستان و قرون وسطي بيشتر طراحي و ساخت معماري توسط صنعتگران مانند سنگ تراشان و نجاران انجام مي شد و به نقش استاد سازنده مي رسيد. دانش در اصناف حفظ مي شد و به ندرت با پيشرفت جايگزين مي شد. ساختارها ، جاده ها و زيرساخت هاي موجود تكراري بودند و افزايش مقياس ها افزايشي بود. [6] يكي از اولين نمونه هاي رويكرد علمي به مشكلات فيزيكي و رياضي قابل استفاده در مهندسي عمران ، كار ارشميدس در قرن 3 قبل از ميلاد است ، از جمله اصل ارشميدس ، كه درك ما از شناوري را پشتيباني مي كند ، و راه حل هاي عملي مانند پيچ ​​ارشميدس. Brahmagupta ، يك رياضيدان هندي ، براي محاسبات حفاري (حجم) ، در قرن 7 ميلادي ، بر اساس اعداد عربي هندو ، از حساب استفاده كرد. [7] حرفه مهندسي عمران ويرايش همچنين نگاه كنيد به: تاريخچه مهندسي سازه مهندسي يكي از جنبه هاي زندگي از ابتداي وجود بشر بوده است. ابتداي عمل مهندسي عمران ممكن است از سال 4000 تا 2000 قبل از ميلاد در مصر باستان ، تمدن دره سند و بين النهرين (عراق باستان) آغاز شده باشد ، زماني كه بشر شروع به ترك وجود عشايري كرد و اين امر نياز به ساخت سرپناه را ايجاد كرد. در اين مدت ، حمل و نقل به طور فزاينده اي مهم مي شود كه منجر به توسعه چرخ و قايقراني مي شود.

مهندسي عمران

تا زمان مدرن تمايز روشني بين مهندسي عمران و معماري وجود نداشت و اصطلاح مهندس و معمار عمدتاً تغييرات جغرافيايي با اشاره به همان شغل بودند و اغلب به جاي يكديگر استفاده مي شدند. [8] ساخت اهرام در مصر (حدود 2700-2500 سال قبل از ميلاد) از اولين نمونه هاي سازه هاي بزرگ است. ديگر ساخت و سازهاي عمراني باستاني تاريخي شامل سيستم مديريت آب قنات (قديمي ترين آن قديمي تر از 3000 سال و طولاني تر از 71 كيلومتر ، [9]) Parthenon توسط Iktinos در يونان باستان (447-438 قبل از ميلاد) ، Appian Way توسط مهندسان رومي است. (حدود 312 سال قبل از ميلاد) ، ديوار بزرگ چين توسط ژنرال منگ تيان به دستور امپراتور چين ، شي هوانگ تي (حدود 220 قبل از ميلاد) [10] و استوپاهاي ساخته شده در سريلانكا باستان مانند جتاوانارامايا و كار آبياري گسترده در آنوراداپورا. رومي ها در سراسر امپراتوري خود از جمله قنات ها ، جزاير ، بندرگاه ها ، پل ها ، سدها و جاده ها ساختارهاي مدني ايجاد كردند.

در قرن هجدهم ، اصطلاح مهندسي عمران براي درج همه امور غيرنظامي در مقابل مهندسي نظامي ابداع شد. [4] در سال 1747 ، اولين م institutionسسه آموزش مهندسي عمران ، olecole Nationale des Ponts et Chaussées در فرانسه تأسيس شد. و نمونه هاي بيشتري در ساير كشورهاي اروپايي مانند اسپانيا دنبال مي شود. [11] اولين مهندس عمران خودخوانده جان اسماتون بود كه فانوس دريايي اديستون را ساخت. [3] [10] در سال 1771 Smeaton و برخي از همكارانش انجمن مهندسان عمران Smeatonian را تشكيل دادند ، گروهي از رهبران اين حرفه كه در هنگام صرف شام به طور غير رسمي ملاقات مي كردند. اگرچه شواهدي از برخي جلسات فني وجود داشت ، اما چيزي بيش از يك جامعه اجتماعي نبود.

در سال 1818 م theسسه مهندسين عمران در لندن تاسيس شد [12] و در سال 1820 مهندس برجسته توماس تلفورد اولين رئيس آن شد. اين م institutionسسه در سال 1828 منشور سلطنتي دريافت كرد ، مهندسي عمران را به طور رسمي به عنوان يك حرفه به رسميت شناخت. منشور آن مهندسي عمران را چنين تعريف كرده است: هنر هدايت منابع عظيم قدرت در طبيعت براي استفاده و راحتي انسان ، به عنوان وسيله توليد و ترافيك در ايالات ، چه براي تجارت خارجي و چه تجارت داخلي ، همانطور كه در ساخت جاده ها ، پل ها ، قنات ها ، كانال ها اعمال مي شود ، ناوبري رودخانه ها و اسكله ها براي ارتباط داخلي و مبادله ، و در ساخت بنادر ، بندرها ، خال ها ، موج شكن ها و فانوس دريايي ، و در هنر ناوبري توسط نيروي مصنوعي براي اهداف تجارت و ساخت و استفاده از ماشين آلات ، و در زهكشي شهرها و شهرها. 

آموزش مهندسي عمران

اولين كالج خصوصي براي تدريس مهندسي عمران در ايالات متحده ، دانشگاه نورويچ بود كه در سال 1819 توسط كاپيتان آلدن پارتريك تاسيس شد. [14] اولين مدرك مهندسي عمران در ايالات متحده توسط موسسه پلي تكنيك Rensselaer در سال 1835 اعطا شد. [15] [16] اولين مدرك تحصيلي كه به يك زن اعطا شد توسط دانشگاه كورنل به نورا استنتون بلاتچ در سال 1905 اعطا شد. [17] در انگلستان در اوايل قرن نوزدهم ، تقسيم بين مهندسي عمران و مهندسي نظامي (كه توسط آكادمي نظامي سلطنتي ، وولويچ انجام مي شود) ، همراه با خواسته هاي انقلاب صنعتي ، طرح هاي جديد آموزش مهندسي را ايجاد كرد: كلاس مهندسي عمران و معدن دانشكده خصوصي مهندسين عمران در پوتني در سال 1839 تاسيس شد و اولين كرسي مهندسي انگلستان تأسيس شد ، در كالج كينگ لندن در سال 1838 تاسيس شد ، عمدتا به عنوان پاسخ به رشد سيستم راه آهن و نياز به مهندسين واجد شرايط تر. در دانشگاه گلاسكو در سال 1840.

رشته پرطرفدار معماري

۴۸ بازديد

معماري

معماري (Architectura لاتين ، از يوناني ἀρχιτέκτων arkhitekton "معمار" ، از ἀρχι- "رئيس" و τέκτων "خالق") هم فرآيند و هم محصول برنامه ريزي ، طراحي و ساخت ساختمانها يا ساير سازه ها است. [3] آثار معماري ، به شكل مادي ساختمان ها ، اغلب به عنوان نمادهاي فرهنگي و به عنوان آثار هنري درك مي شوند. تمدن هاي تاريخي اغلب با دستاوردهاي معماري برجاي مانده خود شناخته مي شوند. [4]

ريشه ها و معماري بومي مقاله اصلي: معماري بومي ساختمان ابتدا خارج از پويايي بين نيازها (پناهگاه ، امنيت ، عبادت و غيره) و وسايل (مصالح ساختماني موجود و مهارت هاي خدمه) تكامل يافته است. همزمان با توسعه فرهنگ هاي انساني و رسميت يافتن دانش از طريق سنت ها و شيوه هاي شفاهي ، ساختمان به يك كاردستي تبديل شد و "معماري" نامي است كه به رسمي ترين و معتبرترين نسخه هاي آن كار گفته مي شود. به طور گسترده اي تصور مي شود كه موفقيت معماري محصول فرآيند آزمون و خطا است ، به تدريج با آزمايش كمتر و تكرار بيشتر ، زيرا نتايج فرآيند به طور فزاينده اي رضايت بخش است. آنچه در اصطلاح معماري بومي است در بسياري از نقاط جهان همچنان توليد مي شود.

 

رشته معماري

معماري ماقبل تاريخ سكونتگاه هاي اوليه بشر بيشتر روستايي بود. اقتصاد در حال ايجاد منجر به ايجاد مناطق شهري شد كه در بعضي موارد بسيار سريع رشد و تكامل يافت ، مانند منطقه چاتال هيوك در آناتولي و موهنجو داروو از تمدن دره سند در پاكستان امروزي. سكونتگاه ها و "شهرهاي" نوسنگي شامل گوبكلي تپه و چاتالهيوك در تركيه ، جريكو در شام ، مهرگار در پاكستان ، ناپ هوار و اسكارا بري ، جزاير اوركني ، اسكاتلند و شهرك هاي فرهنگي Cucuteni-Trypillian در روماني ، مولداوي و اوكراين است. معماري باستان در بسياري از تمدن هاي باستان مانند مصر و بين النهرين ، معماري و شهرنشيني نشان دهنده تعامل مداوم با الهي و ماوراالطبيعه است و بسياري از فرهنگ هاي باستان براي نشان دادن نمادين قدرت سياسي حاكم ، نخبگان حاكم يا خود دولت معماري و شهرنشيني تمدنهاي كلاسيك مانند يوناني و رومي از آرمانهاي مدني به جاي آرمانهاي مذهبي يا تجربي تكامل يافته و انواع جديدي از ساختمان بوجود آمده است. "سبك" معماري در قالب دستورات كلاسيك توسعه يافت. معماري رومي تحت تأثير معماري يوناني قرار گرفت زيرا آنها بسياري از عناصر يوناني را در ساخت و ساز خود گنجانيدند. [17] متون مربوط به معماري از زمان هاي بسيار قديم نوشته مي شده است. اين متون هم توصيه هاي كلي و هم نسخه هاي رسمي يا قوانين رسمي را ارائه مي دادند. چند نمونه از قوانين در نوشته هاي معمار رومي ويتروويوس در قرن اول قبل از ميلاد يافت مي شود. برخي از مهمترين نمونه هاي اوليه معماري كانوني مذهبي هستند.

معماري آسيايي معماري مناطق مختلف آسيا در امتداد خطوط متفاوت از اروپا توسعه يافته است. معماري بودايي ، هندو و سيك هر كدام داراي ويژگي هاي مختلفي هستند. معماري هندي و چيني تأثير زيادي در مناطق اطراف داشته اند ، در حالي كه معماري ژاپني اين تأثير را نداشته است. به ويژه معماري بودايي از تنوع منطقه اي زيادي برخوردار بود. معماري معبد هندو ، كه از حدود قرن پنجم ميلادي توسعه يافت ، از نظر تئوري با مفاهيمي كه در شستراس وضع شده است ، اداره مي شود و به بيان كلان و عالم كوچك مربوط مي شود. در بسياري از كشورهاي آسيايي ، آيين پانتئيستي منجر به شكل هاي معماري شد كه به طور خاص براي ارتقا the چشم انداز طبيعي طراحي شده بودند. در بسياري از مناطق آسيا ، حتي بزرگترين خانه ها داراي سازه هايي نسبتاً سبك بودند كه عمدتا از چوب تا دوره هاي اخير استفاده مي شد و تعداد كمي از افراد زنده مانده در سنين بزرگ وجود دارد. بوديسم با حركت به سمت سازه هاي مذهبي سنگ و آجر همراه بود ، احتمالاً از معماري صخره اي شروع شده است ، كه اغلب به خوبي زنده مانده است. نوشته هاي اوليه آسيا درباره معماري شامل كائو گونگ جي چين از قرن 7 تا 5 قبل از ميلاد است. Shilpa Shastras هند باستان ؛ مانجوسري واستو ويديا ساسترا از سريلانكا و آرانيكو از نپال.

معماري اسلامي مقاله اصلي: معماري اسلامي معماري اسلامي از قرن هفتم ميلادي آغاز شد و داراي اشكال معماري از خاورميانه باستان و بيزانس بود ، اما ويژگي هايي متناسب با نيازهاي مذهبي و اجتماعي جامعه را نيز در بر مي گرفت. نمونه هايي را مي توان در سراسر خاورميانه ، تركيه ، آفريقاي شمالي ، شبه قاره هند و در مناطقي از اروپا مانند اسپانيا ، آلباني و كشورهاي بالكان در نتيجه گسترش امپراتوري عثماني يافت. [18] [19]

قرون وسطي در اروپا در دوره قرون وسطايي ، اصناف توسط صنعتگران تشكيل مي شد تا تجارت خود را سازمان دهند و قراردادهاي كتبي به ويژه در رابطه با ساختمانهاي كليسايي باقي مانده است. نقش معمار معمولاً با نقش استاد ميسون يا Magister lathomorum يكي بود كه بعضي اوقات در اسناد معاصر توصيف مي شود. مهمترين اقدامات معماري ، ساختمانهاي صومعه ها و كليساهاي جامع بود. از حدود 900 سال بعد از ميلاد مسيح ، جنبش هاي روحانيون و بازرگانان دانش معماري را در سراسر اروپا حمل مي كردند ، و در نتيجه سبك هاي پان اروپايي به سبك رومانيك و گوتيك حاصل مي شد. همچنين ، بخش قابل توجهي از ميراث معماري قرون وسطي ، استحكامات متعددي در سراسر قاره است. از بالكان تا اسپانيا و از مالت تا استوني ، اين ساختمان ها نمايانگر بخش مهمي از ميراث اروپا هستند.

رنسانس و معمار مقاله اصلي: معماري رنسانس در اروپاي رنسانس ، از حدود سال 1400 به بعد ، احياي يادگيري كلاسيك همراه با توسعه انسان گرايي رنسانس وجود داشت ، كه تأكيد بيشتري بر نقش افراد در جامعه نسبت به دوره قرون وسطي داشت. بناهايي به معماران خاص نسبت داده مي شد - برونلسكي ، آلبرتي ، ميكل آنژ ، پالاديو - و كيش فرد آغاز شده بود. هنوز بين هنرمند ، معمار و مهندس ، يا هيچ يك از مشاغل مرتبط ، هيچ مرز تفكيكي وجود نداشت و نامگذاري اغلب يكي از ارجحيت هاي منطقه اي بود. احياي سبك كلاسيك در معماري با رو به رشد علم و مهندسي همراه بود ، كه بر نسبت و ساختار ساختمان ها تأثير گذاشت. در اين مرحله هنوز براي يك هنرمند امكان طراحي پل وجود داشت زيرا سطح محاسبات ساختاري مربوط به حوزه عمومي بود.

اوايل مدرن و عصر صنعتي با ظهور دانش در زمينه هاي علمي و ظهور مواد و فناوري جديد ، معماري و مهندسي از هم جدا شدند و معمار تمركز خود را بر زيبايي و جنبه هاي اومانيستي ، اغلب به هزينه جنبه هاي فني طراحي ساختمان ، آغاز كرد. همچنين ظهور "نجيب زاده معمار" كه معمولاً با مشترياني ثروتمند سر و كار داشت و عمدتاً بر ويژگي هاي بصري كه معمولاً از نمونه هاي اوليه تاريخي متشكل مي شوند ، متمركز مي شود ، نمونه اي است كه توسط بسياري از خانه هاي كشور بريتانيا ساخته شده است كه در سبك باروني نئوگوتيك يا اسكاتلند ايجاد شده اند. آموزش رسمي معماري در قرن نوزدهم ، به عنوان مثال در École des Beaux-Arts در فرانسه ، تأكيد زيادي بر توليد نقاشي هاي زيبا داشت و اهميت كمي در زمينه و امكان سنجي داشت. در همين حال ، انقلاب صنعتي درهاي توليد و مصرف انبوه را گشود. زيبايي شناسي ملاك طبقه متوسط ​​قرار گرفت زيرا محصولات تزئيني ، كه در استان ساخت گران قيمت بودند ، در توليد ماشين آلات ارزان تر مي شدند. معماري بومي به طور فزاينده اي تزئيني شد. سازندگان خانه مي توانند با تركيب ويژگي هاي موجود در كتاب هاي الگو و مجلات معماري ، از طراحي معماري فعلي در كار خود استفاده كنند.

مدرنيسم مقاله اصلي: معماري مدرن تقريباً در اوايل قرن 20 ، عدم رضايت عمومي از تأكيد بر معماري احياگرانه و تزئينات دقيق باعث ايجاد بسياري از تفكرات جديد شد كه به عنوان پيشرو معماري مدرن عمل مي كردند. در ميان اين موارد Deutscher Werkbund قابل توجه است كه در سال 1907 براي توليد اشيا objects ساخت ماشين با كيفيت بهتر تشكيل شد. ظهور حرفه طراحي صنعتي معمولاً در اينجا قرار مي گيرد. به دنبال اين هدايت ، مكتب باهاوس ، كه در سال 1919 در ويمار ، آلمان تأسيس شد ، مرزهاي قبلي معماري را در طول تاريخ بازتعريف كرد و ايجاد يك ساختمان را به عنوان آخرين تركيب - اوج - هنر ، صنايع دستي و فناوري مشاهده كرد. وقتي معماري مدرن براي اولين بار مورد استفاده قرار گرفت ، اين يك جنبش آوانگارد با زيربناهاي اخلاقي ، فلسفي و زيبايي شناختي بود. بلافاصله پس از جنگ جهاني اول ، معماران پيشگام مدرنيست سعي در ايجاد سبك كاملاً جديدي متناسب با نظم جديد اقتصادي و اجتماعي پس از جنگ ، متمركز بر تأمين نيازهاي طبقات متوسط ​​و كارگر داشتند. آنها شيوه معماري پالايش آكادميك سبكهاي تاريخي را كه نظم اشرافي را به سرعت رو به زوال بود ، رد كردند. رويكرد معماران مدرنيست اين بود كه ساختمانها را به اشكال خالص بردارند ، منابع و زيور آلات تاريخي را به نفع جزئيات عملكردي حذف كنند. ساختمانها عناصر عملكردي و ساختاري خود را به نمايش مي گذارند ، به جاي اينكه آنها را در پشت اشكال تزئيني پنهان كنند ، تيرهاي فولادي و سطوح بتني را در معرض ديد قرار مي دهند. معماراني مانند فرانك لويد رايت معماري ارگانيك را توسعه دادند ، كه در آن فرم با توجه به محيط و هدف آن تعريف شد ، با هدف ترويج هماهنگي بين سكونت انسان و جهان طبيعي با مثالهاي برجسته Robie House و Fallingwater. معماراني مانند ميس ون در روهه ، فيليپ جانسون و مارسل بروئر براي ايجاد زيبايي بر اساس ويژگي هاي ذاتي مصالح ساختماني و تكنيك هاي مدرن ساخت و ساز ، تجارت فرم هاي سنتي سنتي براي اشكال هندسي ساده ، تجليل از روش ها و روش هاي جديد ساخته شده توسط صنايع تلاش كردند. انقلاب ، از جمله ساخت اسكلت فلزي ، كه باعث ايجاد روبناهاي بلند مرتبه شد. توسعه ساختار لوله فاضلر رحمان خان يك پيشرفت تكنولوژيكي در ساخت هرچه بالاتر بود. در اواسط قرن ، مدرنيسم به سبك بين المللي تبديل شد ، زيبايي شناسي كه از بسياري جهات توسط برجهاي دوقلوي مركز تجارت جهاني نيويورك طراحي شده توسط مينورو ياماساكي تجسم يافته است.

پست مدرنيسم مقاله اصلي: معماري پست مدرن بسياري از معماران در برابر مدرنيسم مقاومت كردند و آن را فاقد غناي تزئيني سبك هاي تاريخي دانستند. از آنجا كه نسل اول مدرنيست ها پس از جنگ جهاني دوم شروع به مرگ كردند ، نسل دوم معماران از جمله پل رودولف ، مارسل بروئر و Eero Saarinen سعي كردند زيبايي شناسي مدرنيسم را با بروتاليسم گسترش دهند ، ساختمانهايي با نماي مجسمه سازي رسا از بتن ناتمام. اما حتي نسل جديدتر پس از جنگ مدرنيسم و ​​بروتاليسم را به دليل سخت گير بودن ، استاندارد بودن ، يكنواختي و در نظر نگرفتن غناي تجربه انساني ارائه شده در بناهاي تاريخي در طول زمان و در مكان ها و فرهنگ هاي مختلف ، مورد انتقاد قرار داد. يكي از اين واكنش ها در برابر زيبايي شناسي سرد مدرنيسم و ​​بروتاليسم ، مكتب معماري استعاره است كه شامل مواردي مانند بيومورفيسم و ​​معماري زومورفيك است ، هر دو از طبيعت به عنوان منبع اصلي الهام و طراحي استفاده مي كنند. در حالي كه برخي آن را صرفاً جنبه اي از پست مدرنيسم مي دانند ، برخي ديگر آن را مكتبي در نوع خود و توسعه بعدي معماري اكسپرسيونيسم مي دانند. [20] از اواخر دهه 1950 و 1960 ، پديدارشناسي معماري به عنوان يك جنبش مهم در اوايل واكنش عليه مدرنيسم ظاهر شد ، با معماراني مانند چارلز مور در ايالات متحده ، كريستين نوربرگ-شولز در نروژ ، و ارنستو ناتان راجرز و ويتوريو گروگتي ، ميشل والوري ، برونو زوي در ايتاليا ، كه در مجموع علاقه به معماري جديد معاصر را با هدف گسترش تجربه بشري با استفاده از بناهاي تاريخي به عنوان الگو و نمونه محبوب كرد. [21] پست مدرنيسم سبكي را توليد كرد كه تلفيقي از فن آوري معاصر ساختمان و مصالح ارزان قيمت ، با زيبايي شناسي سبك هاي قديمي قبل از مدرن و غير مدرن ، از معماري كلاسيك بالا گرفته تا سبك هاي ساختاري محلي و بومي است. رابرت ونتوري معماري پست مدرن را به عنوان يك "سوله تزئين شده" (ساختماني معمولي كه در داخل طراحي شده و در بيرون تزئين مي شود) تعريف كرد و آن را در برابر "اردك" هاي مدرنيست و بروتاليست (ساختمانهايي با اشكال تكتونيكي غير ضروري بيانگر) حمايت كرد. [22]

معماري امروز مقاله اصلي: معماري معاصر از دهه 1980 ، با افزايش پيچيدگي ساختمان ها (از نظر سيستم هاي ساختاري ، خدمات ، انرژي و فن آوري ها) ، رشته معماري با رشته هاي تخصصي براي هر نوع پروژه ، تخصص فن آوري يا روش هاي تحويل پروژه ، چند رشته اي شد. علاوه بر اين ، يك جداسازي معمار "طراحي" [يادداشت هاي 1] از معمار "پروژه" افزايش يافته است كه اطمينان حاصل مي كند پروژه مطابق با استانداردهاي لازم است و با مسئوليت هايي برخورد مي كند. [يادداشت 2] مراحل آماده سازي براي طراحي از هر ساختمان بزرگ به طور فزاينده اي پيچيده شده و نياز به مطالعات مقدماتي در مورد مواردي مانند دوام ، پايداري ، كيفيت ، پول و انطباق با قوانين محلي دارد. يك سازه بزرگ ديگر نمي تواند طراحي يك شخص باشد بلكه بايد كار بسياري باشد. مدرنيسم و ​​پست مدرنيسم توسط برخي از اعضاي حرفه معماري مورد انتقاد قرار گرفته اند كه احساس مي كنند معماري موفق دنباله روي شخصي ، فلسفي يا زيبايي شناختي فردگرايان نيست. بلكه بايد نيازهاي روزمره افراد را در نظر بگيرد و از فناوري براي ايجاد محيط هاي قابل زندگي استفاده كند ، با فرآيند طراحي كه توسط مطالعات علوم رفتاري ، محيطي و اجتماعي اطلاع رساني مي شود. پايداري محيط زيست به يك موضوع اصلي تبديل شده است ، و تأثير زيادي بر حرفه معماري دارد. بسياري از توسعه دهندگان ، كساني كه از تأمين مالي ساختمان ها حمايت مي كنند ، به جاي راه حلهايي كه اساساً بر اساس هزينه فوري انجام مي شود ، براي تشويق در تسهيل طراحي پايدار محيط زيست آموزش ديده اند. نمونه هاي عمده آن را مي توان در طراحي منفعل خورشيدي ساختمان ، طراحي سبزتر سقف ، مواد قابل تجزيه زيست و توجه بيشتر به مصرف انرژي سازه يافت. اين تغيير عمده در معماري همچنين مدارس معماري را تغيير داده تا بيشتر روي محيط زيست تمركز كنند. در تعداد ساختمانهايي كه به دنبال رعايت اصول طراحي پايدار ساختمان سبز هستند ، تسريع شده است. شيوه هاي پايدار كه در هسته اصلي معماري بومي بودند به طور فزاينده اي الهام بخش تكنيك هاي معاصر زيست محيطي و اجتماعي هستند. [23] سيستم رتبه بندي LEED (رهبري در انرژي و طراحي محيط زيست) شوراي ساختمان سبز ايالات متحده در اين امر بسيار مثر بوده است. [24] [كمي]

همزمان ، جنبش هاي اخير شهرسازي جديد ، معماري استعاره اي و معماري كلاسيك جديد ، رويكردي پايدار نسبت به ساخت و ساز را ترويج مي دهد كه رشد هوشمند ، سنت معماري و طراحي كلاسيك را ارزيابي و توسعه مي دهد. [25] [26] اين برخلاف معماري مدرنيست و يكنواخت جهاني و همچنين تكيه بر خانه هاي مسكوني انفرادي و پراكندگي حومه است. [27] ديوارهاي پرده شيشه اي ، كه مشخصه زندگي فوق مدرن شهري در بسياري از كشورها بود ، حتي در كشورهاي در حال توسعه مانند نيجريه كه سبك هاي بين المللي از اواسط قرن 20 نشان داده شده بود ، بيشتر به دليل گرايش معماران آموزش ديده خارجي ظاهر شد.

معرفي رشته زبان شناسي

۴۷ بازديد

زبان شناسي

زبان شناسي مطالعه علمي زبان است. [1] اين شامل تجزيه و تحليل فرم زبان ، معني زبان و زبان در زمينه است. [2] زبان شناسان به طور سنتي با مشاهده تعامل بين صدا و معنا ، زبان انسان را تحليل مي كنند. [3] زبانشناسي همچنين با عوامل اجتماعي ، فرهنگي ، تاريخي و سياسي تأثيرگذار بر زبان سروكار دارد ، كه از طريق آنها اغلب زمينه هاي زباني و زبان محور تعيين مي شود. [4] تحقيقات در مورد زبان از طريق زير شاخه هاي زبان شناسي تاريخي و تكاملي نيز بر چگونگي تغيير و رشد زبان ها ، به ويژه در يك دوره طولاني تمركز دارد. فعاليتهاي اوليه در اسناد و توصيف زبان به دستور زبان هند هندوستان در قرن 6 قبل از ميلاد Pāṇini نسبت داده شده است [5] [6] كه شرح رسمي زبان سانسكريت را در Aṣṭādhyāyī خود نوشت. [7] زمينه هاي مرتبط تحصيل شامل رشته هاي نشانه شناسي (مطالعه زبان مستقيم و غيرمستقيم از طريق نشانه ها و نمادها) ، نقد ادبي (تحليل تاريخي و ايدئولوژيك ادبيات ، سينما ، هنر يا مطالب منتشر شده) ، ترجمه (تبديل و مستند سازي معني در متن نوشتاري / گفتاري از يك زبان يا گويش به زبان ديگر) ، و آسيب شناسي گفتار - زبان (يك روش اصلاحي براي درمان ناتواني هاي آوايي و اختلالات در سطح شناختي).

رشته زبان شناسي

زبان شناسي تاريخي مطالعه تغيير زبان در طول زمان به ويژه در مورد يك زبان خاص يا گروهي از زبان ها است. زبان شناسي تاريخي از اولين زيرشاخه هاي زبان شناسي بود و متداول ترين شيوه زبان شناسي در اواخر قرن نوزدهم بود. [نياز به منبع] در اوايل قرن بيستم تغيير تمركز به رويكرد همزماني وجود داشت ( مطالعه سيستميك مرحله فعلي در زبانها) ، اما تحقيقات تاريخي همچنان يك زمينه تحقيق زباني است. رشته هاي فرعي شامل مطالعات تغيير زبان و گرامري سازي است. زبان شناسي تاريخي مدرن غربي از اواخر قرن 18 آغاز مي شود. اين امر از رشته قبلي فلسفه ، [8] مطالعه متون و اسناد باستاني مربوط به دوران باستان رشد كرد. در ابتدا ، زبان شناسي تاريخي به عنوان سنگ بناي زبانشناسي تطبيقي ​​در درجه اول به عنوان ابزاري براي بازسازي زبان شناخته شد. [9] دانشمندان عمدتاً به فكر تأسيس خانواده هاي زباني و بازسازي زبان هاي پيش از تاريخ با استفاده از روش مقايسه اي و بازسازي داخلي بودند. [9] در ابتدا تمركز بر روي زبانهاي شناخته شده هند و اروپايي بود ، كه بسياري از آنها داراي تاريخچه طولاني نوشته شده بودند. دانشمندان همچنين زبانهاي اورالي را مطالعه كردند ، يكي ديگر از خانواده هاي زبان اروپايي كه مطالب مكتوب كمتري براي آن وجود دارد. از آن زمان ، كارهاي زباني تطبيقي ​​قابل توجهي در حال گسترش در خارج از زبانهاي اروپايي نيز بوده است ، از جمله در مورد زبانهاي استرونزي و خانواده هاي مختلف زبانهاي بومي آمريكا ، و بسياري ديگر. با اين حال ، زبانشناسي تطبيقي ​​فقط بخشي از يك رشته زبانشناسي تاريخي است كه به طور گسترده تر تصور مي شود. براي زبانهاي هند و اروپايي ، مطالعه مقايسه اي اكنون يك زمينه كاملاً تخصصي است. بيشتر تحقيقات در مورد توسعه بعدي اين زبانها ، به ويژه توسعه انواع استاندارد مدرن در حال انجام است. برخي از محققان در تلاشند تا خانواده هاي فوق خانواده اي را تاسيس كنند و براي مثال خانواده هاي هندواروپايي ، اورالي و ديگر خانواده ها را به Nostratic پيوند دهند. اين تلاش ها به طور گسترده اي پذيرفته نشده است. اطلاعات لازم براي ايجاد رابطه با افزايش عمق زمان كمتر مي شود. عمق زماني روش هاي زباني به دليل شباهت هاي كلمه اي و تفاوت هاي بين گروه هاي زباني محدود است ، اما غالباً محدوديتي در حدود 10،000 سال فرض مي شود. [10] دوست يابي از زبانهاي مختلف اوليه نيز دشوار است. چندين روش براي دوست يابي در دسترس است ، اما فقط نتايج تقريبي را مي توان بدست آورد.

نحو و مورفولوژي

نحو و مورفولوژي شاخه هايي از زبان شناسي هستند كه به ترتيب و ساختار واحدهاي زباني معنادار مانند كلمات و اصطلاحات مربوط مي شوند. نحوي ها قواعد و محدوديت هاي حاكم بر چگونگي چگونگي سازمان دهي كلمات به زبان ها به جملات را مطالعه مي كنند. ريشه شناسان قوانين مشابهي را براي ترتيب اصطلاحات - واحدهاي فرعي مانند پيشوندها و پسوندها - و چگونگي تركيب آنها براي تشكيل كلمات مطالعه مي كنند. در حالي كه كلمات ، همراه با كلمات كليدي ، به عنوان كوچكترين واحد نحو پذيرفته مي شوند ، در اكثر زبان ها ، اگر نه در همه ، بسياري از كلمات را مي توان با قواعدي كه به طور جمعي دستور زبان را براي آن زبان توصيف مي كنند ، به كلمات ديگر مرتبط دانست. به عنوان مثال ، انگليسي زبانان تشخيص مي دهند كه كلمات سگ و سگ با هم ارتباط نزديك دارند ، فقط با مضارب كثرت "-s" از يكديگر متفاوت مي شوند ، فقط به عبارات اسمي محدود مي شوند. سخنرانان انگليسي ، يك زبان تركيبي ، اين روابط را از طريق دانش ذاتي خود در مورد قوانين واژه سازي انگليسي تشخيص مي دهند. آنها به طور شهودي استنباط مي كنند كه سگ براي سگ مانند گربه براي گربه است. و به همين ترتيب ، سگ براي شستن ظرف و ماشين ظرفشويي است. در مقابل ، زبان چيني كلاسيك ريخت شناسي بسيار كمي دارد و تقريباً منحصراً از اصطلاحات نامحدود (اصطلاحات "آزاد") استفاده مي كند و بسته به ترتيب كلمات براي انتقال معني است. (با اين حال ، بيشتر كلمات در چيني استاندارد مدرن ["ماندارين"]) تركيباتي هستند و اكثر ريشه ها به هم پيوند مي خورند.) اينها به صورت دستور زبان هايي كه بيانگر ريخت شناسي زبان هستند ، درك مي شوند. قوانيني كه توسط گوينده درك مي شود ، الگوها يا ضوابط خاصي را در نحوه تشكيل كلمات از واحدهاي كوچكتر در زباني كه استفاده مي كنند و نحوه تعامل آن واحدهاي كوچكتر را در بيان بيان مي كند. به اين ترتيب ، مورفولوژي شاخه اي از زبان شناسي است كه الگوهاي شكل گيري كلمات را در داخل و در ميان زبان ها بررسي مي كند و سعي در تدوين قوانيني دارد كه دانش گويندگان آن زبانها را مدل مي كند. اصلاحات واجي و اصطلاحات بين يك كلمه پايه و اصل آن ممكن است جزئي از مهارت هاي سواد باشد. مطالعات نشان داده اند كه وجود اصلاح در واج شناسي و املايي ، درك واژه هاي پيچيده از نظر ريخت شناسي را دشوارتر مي كند و عدم وجود تغيير بين يك كلمه پايه و اصل آن ، درك كلمات پيچيده از لحاظ ريخت را آسان مي كند. درك كلمات پيچيده از لحاظ ريخت شناسي وقتي شامل يك كلمه پايه باشد راحت تر است. [11]

زبانهاي چند سنتتيكي ، مانند Chukchi ، داراي كلماتي هستند كه از بسياري از اصطلاحات تشكيل شده اند. به عنوان مثال كلمه Chukchi "təmeyŋəlevtpəγtərkən" ، به معني "من سردرد شديدي دارم" ، از هشت اصطلاح t-ə-meyŋ-ə-levt-pəγt-ə-rkən تشكيل شده است كه ممكن است براق شود. ريخت شناسي چنين زبان هايي اين امكان را براي هر صامت و مصوت به عنوان اصطلاحات درك مي كند ، در حالي كه دستور زبان اين زبان بيانگر كاربرد و درك هر يك از اصطلاحات است. رشته اي كه به طور خاص با تغييرات صوتي رخ داده در فرم هاي مختلف سروكار دارد ، مورفوفونولوژي است.

معناشناسي و عمل گرايي

معناشناسي و عمل گرايي شاخه هايي از زبان شناسي هستند كه به معنا توجه دارند. اين زيرشاخه ها به طور سنتي توسط نقش زمينه هاي زباني و اجتماعي در تعيين معنا تقسيم مي شوند. معناشناسي در اين برداشت مربوط به معاني اصلي و عمل گرايي مربوط به معنا در متن است. عمل گرايي شامل تئوري كنش گفتار ، استلزام گفتگو ، گفتگو در تعامل و رويكردهاي ديگر رفتار زبان در فلسفه ، جامعه شناسي ، زبان شناسي و انسان شناسي است. [12] برخلاف معناشناسي ، كه معناي متعارف يا "رمزگذاري شده" را در يك زبان معين بررسي مي كند ، عملگرايي بررسي مي كند كه چگونه انتقال معنا نه تنها به دانش ساختاري و زباني (دستور زبان ، فرهنگ لغت و غيره) گوينده و شنونده بلكه به زمينه بيان ، [13] هر گونه دانش قبلي در مورد افراد درگير ، هدف استنباط شده سخنران و ساير عوامل. [14] از اين نظر ، عمل گرايي توضيح مي دهد كه چگونه كاربران زبان قادر به غلبه بر ابهام ظاهري هستند زيرا معنا به روش ، مكان ، زمان و غيره يك گفته متكي است.

آوايي و واج شناسي

آواشناسي و واج شناسي شاخه هايي از زبان شناسي هستند كه به اصوات (يا جنبه هاي معادل زبان اشاره) مربوط مي شوند. آوايي تا حد زيادي به جنبه هاي فيزيكي اصوات مانند آكوستيك ، توليد و درك آنها مربوط مي شود. واج شناسي مربوط به انتزاع هاي زباني و دسته بندي اصوات است.

معرفي رشته كاربردي گرافيك رايانه اي

۳۴ بازديد

گرافيك رايانه اي

گرافيك رايانه اي زيرمجموعه اي از علوم كامپيوتر است كه روش هاي سنتز ديجيتالي و دستكاري محتواي بصري را مطالعه مي كند. اگرچه اين اصطلاح اغلب به مطالعه گرافيك هاي كامپيوتري سه بعدي اشاره دارد ، اما گرافيك دو بعدي و پردازش تصوير را نيز در بر مي گيرد.

گرافيك

طبقه بندي گسترده اي از زيرشاخه هاي اصلي در گرافيك رايانه اي ممكن است باشد: هندسه: روشهاي نشان دادن و پردازش سطوح انيميشن: راه هايي براي نمايش و دستكاري حركت رندر: الگوريتم هاي توليد مثل انتقال نور تصويربرداري: دستيابي به تصوير يا ويرايش تصوير هندسه

زيرشاخه هندسه نمايش اشيا سه بعدي را در يك تنظيم ديجيتال گسسته مطالعه مي كند. از آنجا كه شكل ظاهري يك شي largely تا حد زيادي به نماي خارجي آن بستگي دارد ، معمولاً از نمايش هاي مرزي استفاده مي شود. سطح دو بعدي نماي خوبي براي بيشتر اشيا objects است ، هرچند ممكن است غير چند شاخه باشد. از آنجا كه سطوح محدود نيستند ، از تقريب هاي ديجيتالي گسسته استفاده مي شود. مش هاي چند ضلعي (و به ميزان كمتر سطوح تقسيم) تا حد زيادي رايج ترين نمايش هستند ، اگرچه نمايش هاي مبتني بر نقطه اخيراً محبوبيت بيشتري پيدا كرده اند (به عنوان مثال سمپوزيوم گرافيك هاي مبتني بر نقطه را ببينيد). [8] اين نمايش ها لاگرانژي هستند ، به اين معني كه مكان هاي مكاني نمونه ها مستقل هستند. اخيراً ، توصيفات سطح اولريان (به عنوان مثال ، جايي كه نمونه هاي مكاني ثابت هستند) مانند مجموعه سطح ، نمايشي مفيد براي تغيير شكل سطوح ساخته شده است كه تغييرات توپولوژيكي زيادي را متحمل مي شوند (مهمترين نمونه مايعات). [9] زيرشاخه هاي هندسه مدل سازي سطح ضمني - يك زيرشاخه قديمي كه استفاده از سطوح جبري ، هندسه جامد سازنده و غيره را براي نمايش سطح بررسي مي كند. پردازش هندسه ديجيتال - بازسازي سطح ، ساده سازي ، تغيير رنگ ، ترميم مش ، پارامتر سازي ، بازسازي ، توليد مش ، فشرده سازي سطح و ويرايش سطح همه تحت اين عنوان قرار مي گيرند. [10] [11] [12] هندسه افتراقي گسسته - يك زمينه نوپاي است كه مقادير هندسي را براي سطوح گسسته مورد استفاده در گرافيك رايانه تعريف مي كند. [13] گرافيك مبتني بر نقطه - يك زمينه اخير كه بر روي نقاط به عنوان نمايش اساسي سطوح تمركز دارد. سطوح تقسيم پردازش شبكه خارج از هسته - يكي ديگر از زمينه هاي اخير كه روي مجموعه داده هاي مش كه در حافظه اصلي قرار ندارند ، تمركز دارد. انيميشن

زيرمجموعه انيميشن به توصيف سطوح (و ساير پديده ها) مي پردازد كه با گذشت زمان حركت مي كنند يا تغيير شكل مي دهند. از لحاظ تاريخي ، بيشتر كارها در اين زمينه بر روي مدلهاي پارامتريك و داده محور بوده است ، اما اخيراً با قدرتمندتر شدن رايانه ها از نظر رايانه ، شبيه سازي فيزيكي محبوبيت بيشتري پيدا كرده است. زيرشاخه ها ضبط عملكرد انيميشن شخصيت شبيه سازي فيزيكي (به عنوان مثال مدل سازي پارچه ، انيميشن پويايي سيالات و غيره) تفسير

رندر تصاوير را از يك مدل توليد مي كند. رندر ممكن است انتقال نور را براي ايجاد تصاوير واقع گرايانه شبيه سازي كند يا ممكن است تصاويري ايجاد كند كه سبك هنري خاصي در ارائه غير فوتورئاليستي دارند. دو عمل اساسي در ارائه واقع گرايانه حمل و نقل (ميزان عبور نور از يك مكان به مكان ديگر) و پراكندگي (تعامل سطوح با نور) است. براي اطلاعات بيشتر به رندر (گرافيك رايانه) مراجعه كنيد. حمل و نقل حمل و نقل توصيف مي كند كه چگونه نورپردازي در صحنه از يك مكان به مكان ديگر مي رسد. ديد يكي از اجزاي اصلي حمل و نقل نور است. پراكندگي از مدلهاي پراكندگي و سايه زني براي توصيف ظاهر يك سطح استفاده مي شود. در گرافيك اين مشكلات غالباً در چارچوب ارائه مورد مطالعه قرار مي گيرند زيرا مي توانند بر طراحي الگوريتم هاي رندر تأثير اساسي بگذارند. سايه زني را مي توان به دو مسئله متعامد تقسيم كرد كه اغلب به طور مستقل مورد مطالعه قرار مي گيرند: پراكندگي - نحوه تعامل نور با سطح در يك نقطه مشخص سايه زدن - چگونه خصوصيات مواد در سطح مختلف متفاوت است مسئله قبلي به پراكندگي ، يعني رابطه بين روشنايي ورودي و خروجي در يك نقطه مشخص اشاره دارد. توصيفات پراكندگي معمولاً بر اساس عملكرد توزيع پراكندگي دو طرفه يا BSDF ارائه مي شود. مسئله اخير به نحوه توزيع انواع مختلف پراكندگي در سطح (به عنوان مثال ، كدام عملكرد پراكندگي در هر كجا اعمال مي شود) مي پردازد. توصيفات اين نوع معمولاً با برنامه اي به نام shader بيان مي شود. (توجه داشته باشيد كه برخي از سردرگمي ها وجود دارد زيرا از كلمه "shader" گاهي اوقات براي برنامه هايي استفاده مي شود كه تغييرات هندسي محلي را توصيف مي كنند). زيرشاخه هاي ديگر ارائه غير واقعي ارائه بصورت فيزيكي - مربوط به توليد تصاوير با توجه به قوانين اپتيك هندسي است رندر در زمان واقعي - روي ارائه براي برنامه هاي تعاملي متمركز است ، معمولاً با استفاده از سخت افزارهاي تخصصي مانند GPU Relighting - منطقه اخير مربوط به رندر سريع صحنه ها است

معرفي رشته جذاب عكاسي

۳۲ بازديد

معرفي رشته عكاسي

عكاسي هنر ، كاربرد و عمل ايجاد تصاوير با دوام از طريق ضبط نور است ، يا به صورت الكترونيكي با استفاده از حسگر تصوير ، يا به صورت شيميايي با استفاده از ماده اي حساس به نور مانند فيلم عكاسي. اين ماده در بسياري از زمينه هاي علمي ، توليدي (به عنوان مثال ، فوتوليتوگرافي) و تجارت و همچنين استفاده هاي مستقيم تر آن براي هنر ، توليد فيلم و فيلم ، اهداف تفريحي ، سرگرمي و ارتباط جمعي به كار مي رود.

به طور معمول ، از لنز براي تمركز نور منعكس شده يا ساطع شده از اشيا به يك تصوير واقعي بر روي سطح حساس به نور درون دوربين در طي يك قرار گرفتن در معرض به موقع استفاده مي شود. با يك سنسور تصوير الكترونيكي ، اين يك بار الكتريكي در هر پيكسل توليد مي كند ، كه به صورت الكترونيكي پردازش و در يك پرونده تصوير ديجيتال ذخيره مي شود تا براي نمايش يا پردازش بعدي ذخيره شود. نتيجه حاصل از امولسيون عكاسي ، يك تصوير نهان نامرئي است كه بعداً از نظر شيميايي به يك تصوير مرئي "منفي" يا مثبت بسته به هدف ماده عكاسي و روش پردازش "توسعه" مي يابد. از تصوير منفي روي فيلم به طور سنتي براي ايجاد يك عكس مثبت روي پايه كاغذ استفاده مي شود ، كه به عنوان چاپ شناخته مي شود ، يا با استفاده از بزرگتر يا چاپ تماسي.

در فرآيند ثبت تصاوير براي عكاسي ، از طيف وسيعي از تكنيك ها و رسانه هاي عكاسي استفاده مي شود. اين شامل دوربين است. استريوسكوپي عكسبرداري دوتايي رسانه هاي تمام طيف ، ماوراio بنفش و مادون قرمز ؛ عكاسي از ميدان نور؛ و ساير تكنيك هاي تصويربرداري. ويرايش دوربين ها مقاله اصلي: دوربين دوربين دستگاه شكل دهنده تصوير است و صفحه عكاسي ، فيلم عكاسي يا حسگر تصوير الكترونيكي سيليكون واسطه ثبت است. رسانه ضبط مربوطه مي تواند صفحه يا فيلم يا حافظه مغناطيسي يا الكترونيكي ديجيتال باشد. [44] عكاسان دوربين و لنز را كنترل مي كنند تا مواد ضبط كننده نور را در نور مورد نياز قرار دهند تا يك "تصوير نهفته" (روي صفحه يا فيلم) يا فايل RAW (در دوربين هاي ديجيتال) تشكيل دهند كه پس از پردازش مناسب ، به يك تصوير قابل استفاده دوربين هاي ديجيتال از يك سنسور تصوير الكترونيكي مبتني بر الكترونيك حساس به نور مانند دستگاه همراه شارژ (CCD) يا فناوري مكمل نيمه هادي فلز اكسيد (CMOS) استفاده مي كنند. تصوير ديجيتالي حاصل به صورت الكترونيكي ذخيره مي شود ، اما مي تواند روي كاغذ توليد شود. دوربين (يا 'camera obscura') يك اتاق يا محفظه تاريك است كه تا آنجا كه ممكن است ، تمام نور به جز نوري كه تصوير را تشكيل مي دهد ، از آن خارج مي شود. در قرن شانزدهم توسط نقاشان كشف و مورد استفاده قرار گرفت. سوژه اي كه از آن عكس گرفته مي شود ، بايد روشن شود. دوربين ها مي توانند از كوچك تا خيلي بزرگ متغير باشند ، يك اتاق كامل كه تاريك نگه داشته مي شود در حالي كه شي object مورد عكاسي در اتاق ديگري است كه به درستي روشن شده است. اين براي عكاسي از توليد مثل كپي مسطح هنگام استفاده از نگاتيوهاي فيلم بزرگ معمول بود (به دوربين پردازش مراجعه كنيد). به محض اينكه "مواد" عكاسي به اندازه كافي "سريع" (حساس) براي گرفتن عكسهاي صريح يا پنهاني "سريع" شد ، دوربين هاي كوچك "كارآگاهي" ساخته شدند ، برخي از آنها در واقع به عنوان كتاب يا كيف دستي يا ساعت جيبي (دوربين Ticka) مبدل شده و يا حتي در پشت لباس پنهان شده اند گردنبند Ascot با سنجاق كراواتي كه واقعاً لنز بود.

معرفي رشته عكاسي

دوربين فيلم نوعي دوربين عكاسي است كه دنباله اي سريع از عكس ها را در محيط ضبط مي گيرد. بر خلاف دوربين عكاسي ساكن ، كه همزمان يك عكس فوري مي گيرد ، دوربين فيلم يك سري عكس مي گيرد كه هركدام "فريم" ناميده مي شوند. اين كار از طريق يك مكانيزم متناوب انجام مي شود. فريم ها بعداً در يك پروژكتور فيلم با سرعت خاصي پخش مي شوند كه "نرخ فريم" (تعداد فريم در ثانيه) ناميده مي شود. هنگام مشاهده ، چشم و مغز فرد تصاوير جداگانه را ادغام كرده و توهم حركت ايجاد مي كند. [45] ويرايش استريوسكوپي مقاله اصلي: استريوسكوپي عكس ها ، چه تك رنگ و چه رنگي ، مي توانند از طريق دو تصوير كنار هم كه از ديد استريوسكوپي انسان تقليد مي كند ، گرفته و نمايش داده شوند. عكاسي استريوسكوپي اولين عكسي است كه چهره هايي را در حركت ثبت مي كند. [46] در حالي كه به زبان عاميانه به عنوان عكاسي "3-D" شناخته مي شود ، اصطلاح دقيق تر آن استريوسكوپي است. چنين دوربينهايي مدتهاست كه با استفاده از فيلم و اخيراً در روشهاي الكترونيكي ديجيتال (از جمله دوربينهاي تلفن همراه) تحقق يافته اند.

دو عكاسي

Dualphotography شامل عكاسي از يك صحنه از دو طرف دستگاه عكاسي به طور همزمان است (به عنوان مثال دوربين براي عكسبرداري دوتايي از پشت به پشت ، يا دو دوربين شبكه براي عكسبرداري از صفحه دوتايي). از دستگاه dualphoto مي توان براي گرفتن همزمان سوژه و عكاس يا هر دو طرف يك مكان جغرافيايي به طور همزمان استفاده كرد ، بنابراين يك لايه روايي مكمل به يك تصوير واحد اضافه مي شود.

ماوراlet بنفش و مادون قرمز

فيلم هاي ماوراio بنفش و مادون قرمز براي دهه هاي زيادي در دسترس بوده و از دهه 1960 در خيابان هاي مختلف عكاسي به كار گرفته مي شوند. گرايشهاي جديد فن آوري در عكاسي ديجيتال جهت جديدي را در عكاسي با طيف كامل گشوده است ، جايي كه انتخاب فيلتر دقيق در اشعه ماوراio بنفش ، مرئي و مادون قرمز منجر به ديدگاه هاي هنري جديد مي شود. دوربين هاي ديجيتال اصلاح شده مي توانند اشعه ماوراio بنفش ، همه قابل مشاهده و بيشتر طيف مادون قرمز نزديك را تشخيص دهند ، زيرا بيشتر سنسورهاي تصويربرداري ديجيتال از حدود 350 نانومتر تا 1000 نانومتر حساس هستند. يك دوربين ديجيتال خارج از قفسه شامل يك فيلتر آينه داغ مادون قرمز است كه اكثر مادون قرمز و كمي اشعه ماورا بنفش را مسدود مي كند كه در غير اين صورت توسط سنسور تشخيص داده مي شود و محدوده مورد قبول را از حدود 400 نانومتر به 700 نانومتر محدود مي كند. [48] جايگزيني آينه داغ يا فيلتر انسداد مادون قرمز با يك عبور مادون قرمز يا يك فيلتر انتقال دهنده طيفي گسترده به دوربين اجازه مي دهد تا نور طيف وسيع تري را با حساسيت بيشتري تشخيص دهد. بدون آينه داغ ، ميكرو فيلترهاي قرمز ، سبز و آبي (يا فيروزه اي ، زرد و سرخابي) كه روي عناصر سنسور قرار گرفته اند ، مقادير مختلفي از ماوراio بنفش (پنجره آبي) و مادون قرمز عبور مي كنند (در درجه اول قرمز و تا حدودي سبز و آبي ميكرو فيلتر) موارد استفاده از عكاسي با طيف كامل براي عكاسي از هنرهاي زيبا ، زمين شناسي ، پزشكي قانوني و اجراي قانون است.

قسمت نور

روش هاي ديجيتالي ضبط تصوير و پردازش صفحه نمايش ، فناوري جديد "عكاسي از ميدان نور" (كه به آن عكس ديافراگم مصنوعي نيز گفته مي شود) را فعال كرده است. اين فرآيند اجازه مي دهد تا پس از گرفتن عكس ، فوكوس در اعماق مختلف ميدان انتخاب شود. [49] همانطور كه مايكل فارادي در سال 1846 توضيح داد ، "ميدان نور" به عنوان 5 بعدي شناخته مي شود ، هر نقطه در فضاي 3 بعدي داراي ويژگي هاي دو زاويه ديگر است كه جهت عبور هر اشعه از آن نقطه را مشخص مي كند. اين ويژگي هاي اضافي برداري را مي توان با استفاده از ميكرولينزها در هر نقطه پيكسل درون حسگر تصوير 2 بعدي به صورت نوري ثبت كرد. هر پيكسل از تصوير نهايي در واقع انتخابي از هر زير آرايه است كه در زير هر ميكرولن قرار گرفته است ، همانطور كه توسط الگوريتم تمركز تصويربرداري پس از تصوير مشخص شده است.

ويرايش ديگر علاوه بر دوربين ، روشهاي ديگري براي تشكيل تصاوير با نور نيز موجود است. به عنوان مثال ، يك دستگاه فتوكپي يا زيراگرافي تصاوير دائمي را تشكيل مي دهد اما از انتقال بارهاي الكتريكي ساكن به جاي محيط عكاسي استفاده مي كند ، از اين رو اصطلاح الكتروفوتوگرافي است. فتوگرام ها ، تصاويري هستند كه بدون استفاده از دوربين توسط سايه هاي اشيا cast ريخته شده روي كاغذ عكاسي توليد مي شوند. اشيا also همچنين مي توانند مستقيماً روي شيشه اسكنر تصوير قرار بگيرند تا تصاوير ديجيتالي توليد كنند.