جمعه ۲۸ شهریور ۰۴

معرفي رشته دبيرستاني علوم انساني

معرفي تمامي رشته هاي تحصيلي

معرفي رشته دبيرستاني علوم انساني

۴۶ بازديد

علوم انساني رشته هاي دانشگاهي و دبيرستاني هستند كه جنبه هاي جامعه و فرهنگ بشر را مطالعه مي كنند. در دوره رنسانس ، اين اصطلاح در تضاد با الوهيت بود و به آنچه امروزه به نام كلاسيك گفته مي شود ، حوزه اصلي مطالعه سكولار در دانشگاه ها در آن زمان بود. امروزه علوم انساني بيشتر در تضاد با علوم طبيعي و بعضاً علوم اجتماعي و همچنين آموزش هاي حرفه اي قرار مي گيرد.

رشته ي علوم انساني

علوم انساني از روشهايي استفاده مي كند كه در درجه اول بسيار مهم هستند و يا سوداگرانه و داراي يك عنصر تاريخي قابل توجه هستند- كه از رويكردهاي عمدتا تجربي علوم طبيعي متمايز است ،اما بر خلاف علوم ، هيچ رشته مركزي ندارد. علوم انساني شامل مطالعه زبانهاي باستان و مدرن ، ادبيات ، فلسفه ، تاريخ ، باستان شناسي ، مردم شناسي ، جغرافياي انساني ، حقوق ، سياست ، دين ، ​​و هنر است. محققان علوم انساني "دانشمندان بشريت" يا اومانيستها هستند. اصطلاح "اومانيستي" همچنين موقعيت فلسفي اومانيسم را توصيف مي كند ، كه برخي از محققان "ضد انساني" در علوم انساني آن را رد مي كنند. دانشمندان و هنرمندان رنسانس نيز اومانيست ناميده مي شدند. برخي مدارس متوسطه كلاسهاي علوم انساني را معمولاً شامل ادبيات ، مطالعات جهاني و هنر ارائه مي دهند. رشته هاي انساني مانند تاريخ ، فرهنگ شناسي ، و مطالعه انسان شناسي فرهنگي از موضوعاتي استفاده مي كنند كه روش آزمايشي دستكاري كننده كاربردي ندارد و در عوض عمدتاً از روش مقايسه اي و تحقيقات تطبيقي ​​استفاده مي كند.

ويرايش انسان شناسي مقاله اصلي: مردم شناسي انسان شناسي "علم انسانها" جامع است ، علمي براي كليت وجود انسان. اين رشته به ادغام جنبه هاي مختلف علوم اجتماعي ، علوم انساني و زيست شناسي انساني مي پردازد. در قرن بيستم ، رشته هاي دانشگاهي غالباً به طور نهادي به سه حوزه گسترده تقسيم مي شوند: علوم طبيعي به دنبال اين هستند كه قوانين كلي را از طريق آزمايش هاي تكرار پذير و قابل اثبات به دست آورند. علوم انساني عموماً در طول تاريخ ، ادبيات ، موسيقي و هنرهاي خود با تأكيد بر درك افراد خاص ، رويدادها يا دورانهاي مختلف ، سنتهاي محلي را مورد مطالعه قرار مي دهند. علوم اجتماعي عموماً سعي در ايجاد روشهاي علمي براي فهم پديده هاي اجتماعي به صورت كلي ، هر چند كه معمولاً با روشهاي متمايز از علوم طبيعي انجام مي شود. علوم اجتماعي انسان شناسي غالباً به جاي قوانين كلي حاصل از فيزيك يا شيمي ، توصيف هاي ظريف و متنوعي را ايجاد مي كنند ، يا ممكن است موارد مختلفي را مانند اصول كلي روانشناسي توضيح دهند. انسان شناسي (مانند بعضي از زمينه هاي تاريخ) به راحتي در يكي از اين دسته ها قرار نمي گيرد و شاخه هاي مختلف مردم شناسي بر روي يك يا چند مورد از اين حوزه ها ترسيم مي كنند. [7] در ايالات متحده ، انسان شناسي به چهار زير زمينه تقسيم مي شود: باستان شناسي ، انسان شناسي جسمي يا بيولوژيكي ، زبان شناسي انسان شناسي و انسان شناسي فرهنگي. اين منطقه اي است كه در اكثر موسسات كارشناسي ارشد ارائه مي شود. كلمه آنتروپوس (انسان جهان) از كلمه يوناني "انسان" يا "شخص" است. اريك گرگ انسان شناسي فرهنگي اجتماعي را "علمي ترين علوم انساني و انساني ترين علوم" توصيف كرد. هدف انسان شناسي ارائه گزارشي جامع از انسانها و ماهيت انسان است. اين بدان معناست كه اگرچه انسان شناسان به طور كلي تنها در يك زمينه فرعي تخصص دارند ، اما هميشه جنبه هاي بيولوژيكي ، زباني ، تاريخي و فرهنگي هر مشكلي را در خاطر داشته باشند. از آنجا كه مردم شناسي به عنوان علمي در جوامع غربي به وجود آمد كه پيچيده و صنعتي بود ، يك روند عمده در درون انسان شناسي ، يك روش متدولوژيكي براي مطالعه افراد در جوامعي با سازمان اجتماعي ساده تر است كه در ادبيات انسان شناسي گاه به عنوان "بدوي" خوانده مي شود ، اما بدون هيچ گونه مفهومي "فرومايه". امروزه انسان شناسان از اصطلاحاتي مانند جوامع "كمتر پيچيده" استفاده مي كنند ، يا براي گفتگو درمورد انسانهاي ساكن در فرهنگ هاي غير صنعتي ، غير غربي ، از حالت هاي خاص معيشت يا توليد مانند "پاستوراليست" يا "فراموشي" يا "باغباني" استفاده مي كنند. اين قبيل افراد يا افراد قومي (مردم قومي) مورد توجه زيادي در مردم شناسي قرار مي گيرند.

تلاش براي كل گرايي باعث مي شود كه بيشتر مردم شناسان با استفاده از داده هاي بيوژنتيك ، باستان شناسي و زباني در كنار مشاهده مستقيم آداب و رسوم معاصر ، مردم را با جزئيات مطالعه كنند. [9] در دهه 1990 و 2000 ، خواستار روشن شدن آنچه فرهنگ را تشكيل مي دهد ، اينكه چگونه يك ناظر مي داند فرهنگ وي از كجا پايان مي يابد و فرهنگ ديگري از كجا آغاز مي شود ، و ساير موضوعات مهم در نوشتن مردم شناسي شنيده مي شود. مي توان همه فرهنگهاي بشري را به عنوان بخشي از يك فرهنگ بزرگ و در حال تكامل جهاني مشاهده كرد. اين روابط پويا ، بين آنچه در زمين مشاهده مي شود ، در مقابل آنچه با جمع آوري مشاهدات محلي مشاهده مي شود ، در هر نوع انسان شناسي ، چه فرهنگي ، بيولوژيكي ، زباني يا باستان شناسي ، اساسي است. [10] باستان شناسي ويرايش مقاله اصلي: باستان شناسي باستان شناسي مطالعه فعاليت انسان از طريق بازيابي و تجزيه و تحليل فرهنگ مادي است. پرونده باستان شناسي شامل مصنوعات ، معماري ، بيوفكت ها يا اكوفاكت ها و مناظر فرهنگي است. باستان شناسي را مي توان هم علوم اجتماعي و هم شاخه اي از علوم انساني دانست. [11] اين اهداف مختلفي دارد ، كه از درك تاريخ فرهنگ گرفته تا بازسازي طول عمر گذشته گرفته تا مستندسازي و توضيح تغييرات در جوامع بشري در طول زمان ، متغير است. باستان شناسي به عنوان شاخه اي از مردم شناسي در ايالات متحده تصور مي شود ، [12] در حالي كه در اروپا ، به عنوان يك رشته در نوع خود مشاهده مي شود ، يا تحت ساير رشته هاي مرتبط مانند تاريخ قرار مي گيرد. كلاسيك

كلاسيك ، در سنت دانشگاهي غربي ، به مطالعات فرهنگ باستان كلاسيك ، يعني يونان باستان و لاتين و فرهنگ يونان باستان و روم اشاره دارد. مطالعات كلاسيك يكي از سنگ بناي علوم انساني به حساب مي آيد. اما محبوبيت آن در قرن بيستم كاهش يافته است. با اين وجود ، تأثير ايده هاي كلاسيك در بسياري از رشته هاي علوم انساني ، مانند فلسفه و ادبيات ، همچنان قدرتمند است. ويرايش تاريخ تاريخ به طور منظم اطلاعاتي راجع به گذشته جمع آوري مي كند. تاريخچه وقتي به عنوان نام رشته تحصيلي مورد استفاده قرار مي گيرد ، به مطالعه و تفسير سابقه انسان ها ، جوامع ، نهادها و هر موضوعي كه با گذشت زمان تغيير كرده است اشاره دارد. به طور سنتي ، مطالعه تاريخ بخشي از علوم انساني در نظر گرفته شده است. در دانشگاه هاي مدرن ، گاه به گاه تاريخ به عنوان يك علم اجتماعي طبقه بندي مي شود. زبانشناسي و زبانها ويرايش كنيد مقالات اصلي: زبانشناسي و زبان در حالي كه مطالعه علمي زبان به عنوان زبانشناسي شناخته مي شود و عموماً يك علم اجتماعي محسوب مي شود ، [13] يك علم طبيعي [14] يا يك علم شناختي ، [15] مطالعه زبانها هنوز هم براي علوم انساني از اهميت ويژه اي برخوردار است. بخش خوبي از فلسفه قرن بيستم و بيست و يكم به تحليل زبان و اين سؤال مبني بر اين كه آيا ، همانطور كه ويتگنشتاين ادعا كرده است ، بسياري از سردرگمي هاي فلسفي ما ناشي از واژگاني است كه ما استفاده مي كنيم ، اختصاص يافته است. نظريه ادبي ويژگي هاي بلاغت ، انجمني و نظم زبان را بررسي كرده است. و زبان شناسان تاريخ ، پيشرفت زبانها را در طول زمان مورد مطالعه قرار داده اند. ادبيات ، پوشش انواع كاربردهاي زبان از جمله فرمهاي نثر (مانند رمان) ، شعر و نمايشنامه ، همچنين در قلب برنامه درسي مدرن علوم انساني قرار دارد. برنامه هاي سطح كالج به زبان خارجي معمولاً شامل مطالعه آثار مهم ادبيات در آن زبان و همچنين خود زبان است. ويرايش قانون و سياست

به طور معمول ، قانون به معناي قانوني است كه (بر خلاف يك قانون اخلاق) از طريق نهادها قابل اجرا است. [16] مطالعه قانون ، بسته به ديدگاه شخص از تحقيق در مورد اهداف و تأثيرات آن ، از مرزهاي بين علوم اجتماعي و علوم انساني عبور مي كند. قانون هميشه قابل اجرا نيست ، به ويژه در زمينه روابط بين الملل. براي دستيابي به عدالت ، به عنوان يك "قانون قوانين" ، [17] به عنوان "مفهوم تفسيري" [18] تعريف شده است ، به عنوان "اقتدار" [19] براي ميانجيگري در منافع مردم و حتي به عنوان "دستور يك حاكميت". ، كه از تهديد تحريم حمايت مي شود ". [20] هرچند شخص دوست دارد به فكر قانون باشد ، يك نهاد اجتماعي كاملاً مركزي است. سياست هاي حقوقي تجلي عملي تفكر را تقريباً از هر علوم اجتماعي و نظم و انضباط علوم انساني در بر مي گيرد. قوانين سياسي هستند ، زيرا سياستمداران آنها را ايجاد مي كنند. قانون فلسفه است ، زيرا ترغيب هاي اخلاقي و اخلاقي عقايد آنها را شكل مي دهد. قانون بسياري از داستانهاي تاريخ را بازگو مي كند ، زيرا اساسنامه ، آئين دادرسي و رمزگذاري با گذشت زمان شكل مي گيرد. و قانون اقتصادي است ، زيرا هر قانوني در مورد قرارداد ، شكنجه ، حقوق مالكيت ، قانون كار ، حقوق شركت و بسياري موارد ديگر مي تواند تأثير طولاني مدت در چگونگي ساماندهي بهره وري و توزيع ثروت داشته باشد. قانون اسم از اواخر انگليسي Old lagu مشتق شده است ، به معناي چيزي گذاشته شده يا ثابت ، [21] و صفت حقوقي از واژه لاتين LEX گرفته شده است.

ويرايش ادبيات

ادبيات اصطلاحي است كه تعريفي جهاني ندارد ، اما كليه كارهاي مكتوب را شامل مي شود. نوشتن كه داراي شايستگي ادبي باشد؛ و زباني كه برخلاف زبان عادي ، سواد را پيشگويي مي كند. از لحاظ اخلاقي اين اصطلاح از ادبيات لاتين / litteratura لاتين "نوشتن با حروف" ناشي مي شود ، اگرچه برخي تعاريف شامل متون گفتاري يا سروده شده است. ادبيات را مي توان با توجه به اينكه داستاني باشد يا غير داستاني و اينكه آيا شعر است يا نثر طبقه بندي كرد ، طبقه بندي كرد. مي توان آن را بيشتر با توجه به اشكال اصلي مانند رمان ، داستان كوتاه يا درام تشخيص داد. و آثار اغلب با توجه به دوره هاي تاريخي طبقه بندي مي شوند ، يا با توجه به پايبندي آنها به برخي ويژگي ها يا انتظارات زيبايي شناسي (ژانر).

فلسفه ادبيات

فلسفه - از نظر ريشه اي ، "عشق به خرد" - به طور كلي بررسي مشكلات مربوط به مواردي مانند وجود ، دانش ، توجيه ، حقيقت ، عدالت ، درست و غلط ، زيبايي ، اعتبار ، ذهن و زبان است. فلسفه با روش انتقادي ، عموماً سيستماتيك و اتكا به استدلال مستدل ، و نه آزمايشات (فلسفه تجربي يك استثنا است) از روشهاي ديگر پرداختن به اين موضوعات متمايز است. [23] فلسفه در گذشته يك اصطلاح بسيار جامع بود ، از جمله مواردي كه متعاقباً به رشته هاي جداگانه اي تبديل مي شوند ، مانند فيزيك. (همانطور كه امانوئل كانت خاطرنشان كرد ، "فلسفه يونان باستان به سه علم تقسيم شد: فيزيك ، اخلاق و منطق.") [24] امروزه ، زمينه هاي اصلي فلسفه منطق ، اخلاق ، متافيزيك و معرفت شناسي است. هنوز همپوشاني آن با ساير رشته ها ادامه دارد. به عنوان مثال ، رشته معناشناسي ، فلسفه را با زبانشناسي در تماس قرار مي دهد. از اوايل قرن بيستم ، فلسفه در دانشگاه هاي انگليسي زبان از علوم انساني دور شده و به علوم رسمي نزديكتر شده و بسيار تحليلي تر شده است. فلسفه تحليلي با تأكيد بر استفاده از منطق و روشهاي رسمي استدلال ، تحليل مفهومي و استفاده از منطق نمادين و / يا رياضي مشخص مي شود ، در تضاد با سبك فلسفه قاره. [25] اين روش تحقيق تا حد زيادي مديون كار فيلسوفاني مانند گوتلوب فرگه ، برتراند راسل ، جي. مور ، گئورگ ويلهلم فردريش هگل و لودويگ ويتگنشتاين.

دين

انسانها ذاتاً مذهبي هستند. در حال حاضر ، ما از هيچ قوم و قبيله اي ، چه از تاريخ و چه امروز خبر نداريم ، كه مي توان گفت كاملاً عاري از "دين" است. دين ممكن است با يك جامعه مشخص شود زيرا انسان حيوانات اجتماعي است. [26] [27] آيين ها براي پيوند دادن جامعه به يكديگر استفاده مي شوند. [28] [29] حيوانات اجتماعي به قوانين نياز دارند. اخلاق يك نياز جامعه است ، اما الزام دين نيست. شينتو ، دائوئيسم و ​​ساير اديان عاميانه يا طبيعي داراي كدهاي اخلاقي نيستند. ماوراء طبيعي ممكن است شامل شود يا نباشد كه همه مذاهب داراي خدايان نيستند (تروادا بوديسم و ​​دائوئيسم). دين ممكن است اعتقاد داشته باشد ، اما اديان سيستم اعتقادي نيستند. [30] سيستمهاي اعتقادي دلالت بر الگويي منطقي دارند كه اديان به دليل تناقضات دروني ، نداشتن مدرك ، باطل و عنصر ايمان از آن نمايش نمي دهند. تفكر جادويي توضيحاتي را ارائه مي دهد كه براي تأييد تجربي در دسترس نيست. داستان ها يا اسطوره ها روايت هايي هستند كه هم آموزنده و سرگرم كننده هستند. [31] آنها براي درك وضع بشر ضروري هستند. برخي ديگر از خصوصيات احتمالي دين عبارتند از: آلايندگي و تطهير ، [32] مقدس و گنگ ، [33] متون مقدس ، [34] نهادها و سازمان هاي مذهبي ، [35] [36] و ايثار و دعا. برخي از عمده مشكلاتي كه اديان با آن روبرو هستند و تلاش براي پاسخگويي هرج و مرج ، رنج ، شر ، [37] و مرگ است. [38] مذاهب غير بنيانگذار هندوئيسم ، شينتو و اديان بومي يا قومي هستند. اديان بنيانگذار يهوديت ، مسيحيت ، اسلام ، كنفوسيسيسم ، دائوئيسم ، مورمونيسم ، جينيسم ، زرتشت ، بوديسم ، سيكيسم و ​​ايمان بهائي هستند. اديان بايد در طول نسل سازگار شوند و تغيير پيدا كنند زيرا بايد در مورد پيروان نيز مرتبط باشند. وقتي مذاهب سنتي نتوانند نگراني هاي جديد را برطرف كنند ، در اين صورت آيين هاي جديد ظهور مي كنند. علوم انساني از رسانه هاي گوناگوني استفاده مي كند كه سعي در بيان مفاسد انساني دارند و معاني را براي اوضاع انساني ترسيم مي كنند. آنها محصول تخيل بشر هستند. آنها كشف و اختراع نمي شوند بلكه ايجاد مي شوند. اگر آفرينش ها علوم انساني را توصيف مي كنند ، دين بزرگترين خلقت بشر است.

هنرهاي نمايشي ويرايش بيشتر بدانيد در اين بخش هيچ منبعي ذكر نشده است. هنرهاي نمايشي تا آنجا كه هنرپيشه از بدن ، چهره و حضور خود به عنوان يك رسانه استفاده مي كند با هنرهاي تجسمي فرق مي كند و دومي از موادي مانند خشت ، فلز يا رنگ استفاده مي كند كه مي تواند براي ايجاد قالب يا تغيير شكل داده شود. برخي از هنر هنرهاي نمايشي شامل آكروباتيك ، اتوبوسراني ، كمدي ، رقص ، فيلم ، جادو ، موسيقي ، اپرا ، كوبيدن ، هنرهاي راهپيمايي مانند گروههاي برنجي و تئاتر است. هنرمنداني كه در مقابل اين مخاطب در اين هنرها شركت مي كنند ، از جمله بازيگران ، كمدين ، ​​رقصندگان ، نوازندگان ، و خواننده ها نام برده مي شوند. هنرهاي نمايشي همچنين توسط كارگران در زمينه هاي مرتبط از جمله ترانه سرايي و ساخت صحنه بازي پشتيباني مي شوند. نوازندگان غالباً ظاهر خود را تطبيق مي دهند ، مانند لباس و آرايش صحنه و غيره ، همچنين يك شكل تخصصي از هنرهاي زيبا نيز وجود دارد كه هنرمندان آثار خود را بصورت زنده و با مخاطب اجرا مي كنند. به اين هنر عملكردي گفته مي شود. بيشتر هنرهاي نمايشي همچنين نوعي هنر پلاستيكي را شامل مي شود ، شايد در خلق لوازم جانبي. در دوره رقص مدرن اغلب از رقص به عنوان يك هنر پلاستيك ياد مي شد.

موسيقي شناسي

موسيقي شناسي به عنوان يك رشته دانشگاهي مي تواند مسيرهاي مختلفي را طي كند ، از جمله موسيقي شناسي تاريخي ، ادبيات موسيقي ، اتنوموزيكولوژي و تئوري موسيقي. رشته هاي موسيقي در مقطع كارشناسي به طور كلي در همه اين زمينه ها دوره مي گذرانند ، در حالي كه دانشجويان تحصيلات تكميلي در يك مسير خاص تمركز مي كنند. در سنت هنرهاي ليبرال ، موسيقي شناسي براي گسترش مهارت هاي غير نوازنده با آموزش مهارت هايي مانند تمركز و گوش دادن نيز استفاده مي شود. تئاتر ويرايش كنيد تئاتر (يا تئاتر) (يوناني "تئاترون" ، θέατρον) شاخه اي از هنرهاي نمايشي است كه مربوط به بازي كردن داستان در مقابل مخاطب با استفاده از تركيب گفتار ، ژست ، موسيقي ، رقص ، صدا و نمايش است - در واقع هر يك يا بيشتر عناصر هنرهاي نمايشي ديگر. تئاتر علاوه بر سبك استاندارد گفتگوي داستاني ، از قبيل اپرا ، باله ، ميم ، كابوكي ، رقص كلاسيك هندي ، اپراي چيني ، نمايش هاي مامرها و پانتوميم را در خود دارد. Dance Edit رقص (از دانسير فرانسه قديم ، شايد از زبان فرانكي) به طور كلي به حركت انسان اشاره دارد كه يا به عنوان شكلي از بيان استفاده مي شود و يا در يك محيط اجتماعي ، معنوي يا عملكرد ارائه مي شود. همچنين از رقص براي توصيف روش هاي ارتباط غير كلامي (نگاه كنيد به زبان بدن) بين انسان يا حيوانات (رقص زنبور ، رقص جفت گيري) ، و حركت در اشياan بي جان (برگها در باد مي رقصند) استفاده مي شود. رقص ، هنر خلق رقص است و به شخصي كه اين كار را مي كند ، طراح رقص مي گويند. تعاريف آنچه رقص را تشكيل مي دهد به محدوديت هاي اجتماعي ، فرهنگي ، زيبايي شناختي ، هنري و اخلاقي وابسته است و از حركات عملكردي (مانند رقص عاميانه) تا تكنيك هاي تدوين شده و مجازي مانند باله را شامل مي شود. هنرهاي تجسمي ويرايش بيشتر بدانيد در اين بخش هيچ منبعي ذكر نشده است.

تاريخ هنرهاي تجسمي

سنت هاي بزرگ در هنر پايه و اساس در هنر يكي از تمدن هاي باستاني ، مانند ژاپن باستان ، يونان و روم ، چين ، هند ، نپال بزرگ ، بين النهرين و Mesoamerica است. هنر يونان باستان شاهد حرمت فرم بدني انسان و پيشرفت مهارتهاي معادل براي نشان دادن عضله ، شعله ور ، زيبايي و تناسبات آناتوميك صحيح بود. هنر روم باستان خدايان را به عنوان انسانهاي ايده آل ترسيم مي كرد كه با ويژگي هاي متمايز برجسته (به عنوان مثال ، رعد و برق زئوس) نشان داده شده است. در هنر بيزانس و گوتيك قرون وسطي ، تسلط كليسا بر بيان حقايق كتاب مقدس و نه مادي اصرار داشت. رنسانس شاهد بازگشت به ارزشگذاري دنياي مادي بود و اين تغيير در اشكال هنري منعكس مي شود ، كه نشان از اقتدار بدن انسان و واقعيت سه بعدي چشم انداز دارد. هنر شرقي عموماً به شكلي مشابه هنر قرون وسطاي غربي ، يعني غلظت الگوي سطح و رنگ محلي (به معناي رنگ ساده يك جسم ، مانند قرمز اصلي براي يك جامه قرمز ، كار كرده است ، نه اينكه مدولاسيون هاي آن رنگ را به وجود آورد. با نور ، سايه و بازتاب). مشخصه اين سبك اين است كه رنگ محلي اغلب توسط يك طرح كلي تعريف مي شود (معادل معاصر كارتون است). به عنوان مثال ، اين در هنر هند ، تبت و ژاپن مشهود است. هنر ديني آيكونوگرافي را ممنوع كرده و در عوض ايده هاي مذهبي را از طريق هندسه بيان مي كند. اطمينان جسمي و عقلاني به تصوير كشيده شده توسط روشنگري قرن نوزدهم نه تنها توسط اكتشافات جديد نسبيت توسط انيشتين [39] و روانشناسي غيب توسط فرويد ، [40] بلكه با پيشرفت تكنولوژي بي سابقه اي نيز خرد شد. در اين مدت با افزايش تعامل جهاني ، تأثير معادل فرهنگهاي ديگر در هنر غربي مشاهده شد. انواع رسانه ها ويرايش كنيد طراحي ويرايش رسم ابزاري براي ايجاد تصوير ، استفاده از هر يك از ابزارها و تكنيك هاي متنوع است. اين به طور كلي شامل ايجاد علائم روي سطح با اعمال فشار از ابزار يا حركت ابزار در سطح است. ابزارهاي رايج عبارتند از: مدادهاي گرافيتي ، قلم و جوهر ، برسهاي جوهر شده ، مدادهاي رنگي موم ، مداد رنگي ، زغال چوب ، پاستيل و نشانگر. از ابزارهاي ديجيتالي كه اثرات اينها را شبيه سازي مي كنند نيز استفاده مي شود. تكنيك هاي اصلي مورد استفاده در نقاشي عبارتند از: ترسيم خط ، جوجه ريزي ، متقاطع ، جوجه ريزي تصادفي ، نوشتن ، كوبيدن و مخلوط كردن. يك طراح به كمك رايانه كه در طراحي تكنيكي عالي است ، به عنوان پيش نويس يا پيش نويس ياد مي شود.

رنگ آميزي

نقاشي گرفته شده به معناي واقعي كلمه ، استفاده از رنگدانه معلق در يك حامل (يا محيط) و يك ماده اتصال دهنده (يك چسب) به يك سطح (تكيه گاه) مانند كاغذ ، بوم يا يك ديوار است. با اين حال ، هنگامي كه به معناي هنري استفاده مي شود ، به معناي استفاده از اين فعاليت در تركيب با طراحي ، تركيب بندي و ساير ملاحظات زيبايي شناختي است تا قصد بيانگر و مفهومي پزشك را نشان دهد. از نقاشي براي بيان نقوش و ايده هاي معنوي نيز استفاده مي شود. سايت هاي اين نوع نقاشي از كارهاي هنري به تصوير كشيدن چهره هاي اسطوره اي روي سفال گرفته تا كليساي سيستين تا بدن انسان را شامل مي شود. رنگ بسيار ذهني است ، اما داراي تأثيرات روانشناختي قابل مشاهده است ، اگرچه اينها مي توانند از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر متفاوت باشند. رنگ سياه در غرب با عزاداري همراه است ، اما ممكن است در جاهاي ديگر رنگ سفيد باشد. برخي از نقاشان ، نظريه پردازان ، نويسندگان و دانشمندان ، از جمله گوته ، كاندينسكي ، آيزاك نيوتن ، نظريه هاي رنگي خود را نوشته اند. علاوه بر اين ، استفاده از زبان فقط يك تعميم براي معادل رنگ است. به عنوان مثال كلمه "قرمز" مي تواند طيف گسترده اي از تغييرات را در قرمز خالص طيف پوشش دهد. ثبت رسمي از رنگهاي مختلف به روشي وجود ندارد كه بر روي نتهاي مختلف موسيقي ، مانند C يا C # در موسيقي توافق داشته باشد ، اگرچه سيستم Pantone به طور گسترده اي در صنعت چاپ و طراحي براي اين منظور استفاده مي شود. هنرمندان مدرن عمل نقاشي را بطور قابل توجهي گسترش داده اند ، به عنوان مثال ، كلاژ. اين كار از كوبيسم آغاز شده و به معناي دقيق نقاشي نيست. برخي از نقاشان مدرن مواد مختلفي مانند شن ، سيمان ، كاه يا چوب را براي بافت خود در اختيار دارند. نمونه هايي از اين دست آثار ژان دوبوفه يا آنسلم كيفر است. هنر مدرن و معاصر از ارزش تاريخي صنايع دستي به نفع مفهوم فاصله گرفته است. اين باعث شده است كه [چه كسي] بگويد كه نقاشي به عنوان يك شكل جدي هنري مرده است ، اگرچه اين امر اكثريت هنرمندان را از ادامه تمرين آن به عنوان كل يا بخشي از كارهايشان منصرف نكرده است.

 

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.