برخلاف روياي باكل ، مورخ قرن نوزدهم با بيشترين تأثير در روش ها ، لئوپولد فون رانكه در آلمان شد. او تاريخ را به "آنچه واقعاً اتفاق افتاده" محدود كرد و با اين كار حوزه را از علم دور كرد. از نظر رانكه ، داده هاي تاريخي بايد با دقت جمع آوري شود ، به طور عيني مورد بررسي قرار گيرد و با دقت دقيق جمع شود. اما اين رويه ها "صرفاً پيش نيازها و مقدمات علم هستند. قلب علم در جستجوي نظم و نظم در داده هاي مورد بررسي و تدوين كليات يا قوانيني درباره آنها است. "
همانطور كه مورخاني مانند رانكه و بسياري از كساني كه او را دنبال مي كردند ، آن را دنبال كرده اند ، نه ، تاريخ يك علم نيست. بنابراين اگر مورخان به ما مي گويند ، با توجه به روشي كه وي در كار خود انجام مي دهد ، نمي توان آن را يك علم دانست ، ما بايد او را به قول خودش قبول كنيم. اگر او علم نمي كند ، پس هر كاري كه مي كند ، علم نمي كند. بنابراين مورخ سنتي هيچ دانشمندي نيست و تاريخ ، طبق روال مرسوم ، علمي نيست.
در قرن بيستم ، مورخان دانشگاهي كمتر به روايت هاي حماسي ملي گرايانه ، كه غالباً تمجيد از ملت يا بزرگان بودند ، به تحليل هاي عيني و پيچيده تري از نيروهاي اجتماعي و فكري پرداختند. گرايش عمده روش شناسي تاريخي در قرن 20 ميلادي تمايل به پرداختن به تاريخ بيشتر به عنوان يك علم اجتماعي بود تا به عنوان يك هنر ، كه به طور سنتي چنين بود. برخي از مدافعان برجسته تاريخ به عنوان يك علوم اجتماعي ، مجموعه متنوعي از دانشمندان بودند كه شامل فرناند براودل ، اي اچ كار ، فريتس فيشر ، امانوئل لو روي لادوري ، هانس-اولريش وهلر ، بروس تريگر ، مارك بلوك ، كارل ديتريش برچر ، پيتر گي ، رابرت فاگل ، لوسين فبور و لارنس استون. بسياري از مدافعان تاريخ به عنوان يك علوم اجتماعي به دليل رويكرد چند رشته اي مورد توجه قرار گرفتند و يا مورد توجه قرار مي گيرند. براودل تاريخ را با جغرافيا ، تاريخ Bracher را با علوم سياسي ، تاريخ فاگل را با اقتصاد ، تاريخ همجنسگرايان را با روانشناسي ، تاريخ تريگر را با باستان تركيب كرد در حالي كه وهلر ، بلوخ ، فيشر ، استون ، فبر و لو روي لادوري به روش هاي مختلف و متفاوت تاريخ را با جامعه شناسي تلفيق كرده اند ، جغرافيا ، مردم شناسي و اقتصاد. با اين وجود ، اين رويكردهاي چند رشته اي نتوانستند نظريه اي از تاريخ توليد كنند. تاكنون فقط يك نظريه تاريخ از قلم يك مورخ حرفه اي ارائه شده است. هر تئوري ديگري درباره تاريخ داشته باشيم ، توسط متخصصان حوزه هاي ديگر نوشته شده اند (به عنوان مثال نظريه تاريخ ماركسي). اخيراً ، رشته تاريخ ديجيتال شروع به پرداختن به روشهاي استفاده از فناوري رايانه براي طرح س pالات جديد در مورد داده هاي تاريخي و ايجاد بورس تحصيلي ديجيتال كرده است.
در مخالفت صميمانه با ادعاهاي تاريخ به عنوان يك علوم اجتماعي ، مورخاني مانند هيو ترور-روپر ، جان لوكاچ ، دونالد كريتون ، گرترود هيملفارب و گرهارد ريتر استدلال كردند كه كليد كار مورخان قدرت تخيل است و از اين رو ادعا كرد كه تاريخ بايد به عنوان يك هنر درك شود. مورخان فرانسوي مرتبط با مكتب آنالس ، با استفاده از داده هاي خام براي رديابي زندگي افراد معمولي ، تاريخ كمي را معرفي كردند و در تأسيس تاريخ فرهنگي برجسته بودند (رجوع كنيد به histoire des mentalités). مورخان روشنفكري مانند هربرت باترفيلد ، ارنست نولته و جورج موس در مورد اهميت ايده ها در تاريخ بحث كرده اند. مورخان آمريكايي با انگيزه دوران حقوق مدني ، بر گروه هاي قبيله اي ، نژادي و اجتماعي - اقتصادي كه قبلاً ناديده گرفته شده بودند ، تمركز كردند. ژانر ديگري از تاريخ اجتماعي كه در دوران پس از جنگ جهاني دوم پديدار شد ، Alltagsgeschichte (تاريخ زندگي روزمره) بود. دانشمنداني مانند مارتين بروشات ، يان كرشاو و دتلو پوكرت تلاش كردند تا بررسي كنند كه زندگي روزمره مردم عادي در قرن 20 آلمان ، به ويژه در دوره نازي ها چگونه است.
مورخان ماركسيست مانند اريك هابسبوم ، EP تامپسون ، رادني هيلتون ، ژرژ لوفور ، اوژن ژنووز ، آيزاك دويچر ، CLR جيمز ، تيموتي ميسون ، هربرت آپتكر ، آرنو جي ماير و كريستوفر هيل با تجزيه و تحليل تاريخ از يك ديدگاه ماركسيستي. در پاسخ به تفسير ماركسيستي از تاريخ ، مورخاني مانند فرانسوا فورت ، ريچارد پايپس ، جي سي دي كلارك ، رولاند موسنيه ، هنري اشبي ترنر و رابرت كانسپت تفسير ضد ماركسيستي از تاريخ ارائه داده اند. مورخان فمينيست مانند جوآن والاچ اسكات ، كلوديا كونز ، ناتالي زمون ديويس ، شيلا روبوتام ، جيزلا بوك ، گردا لرنر ، اليزابت فاكس-ژنووز و لين هانت درباره اهميت مطالعه تجربيات زنان در گذشته بحث كرده اند. در سال هاي اخير ، پست مدرنيست ها اعتبار و نياز به مطالعه تاريخ را بر اين اساس كه همه تاريخ براساس تفسير شخصي منابع است ، به چالش كشيده اند. ريچارد جي ايوانز در كتاب خود در سال 1997 در دفاع از تاريخ از ارزش تاريخ دفاع كرد. كتاب ديگر كيت ويندزوشاتل ، مورخ استراليايي ، با عنوان "كشتن تاريخ" در سال 1994 ، از دفاع ديگر در برابر انتقادات پسامدرنيسم بود.
با مطالعه نقاشي ، نقاشي ، كنده كاري و ساير مصنوعات ، حتي در صورت عدم وجود سابقه نوشته شده ، مي توان برخي از اطلاعات را بازيابي كرد. از قرن بيستم ، مطالعه پيش از تاريخ براي جلوگيري از محروميت ضمني تاريخ از تمدنهاي خاص ، مانند تمدن هاي جنوب صحراي آفريقا و آمريكاي قبل از كلمبيا ، مورد توجه قرار گرفته است. از مورخان در غرب به دليل تمركز غير متناسب بر جهان غرب انتقاد شده است. در سال 1961 ، مورخ بريتانيايي E. H. Carr نوشت:
مرز مرزبندي بين زمان هاي ماقبل تاريخ و تاريخي از بين مي رود وقتي كه مردم فقط در زمان حال زندگي نمي كنند و آگاهانه به گذشته و آينده خود علاقه مند مي شوند. تاريخ با تحويل سنت آغاز مي شود. و سنت به معناي انتقال عادتها و درسهاي گذشته به آينده است. سوابق گذشته براي بهره مندي نسل هاي آينده ثبت مي شود.
اين تعريف در محدوده تاريخ شامل منافع قوي مردمان مانند استراليايي هاي بومي و مائوري نيوزلند در گذشته است و سوابق شفاهي حتي قبل از تماس آنها با تمدن اروپا حفظ و به نسل هاي بعدي منتقل مي شود.
تاريخ نگاريتاريخ نگاري داراي تعدادي معاني مرتبط است. اولاً ، مي تواند به چگونگي توليد تاريخ اشاره داشته باشد: داستان توسعه روش و روش ها (به عنوان مثال ، حركت از روايت بيوگرافي كوتاه مدت به سمت تجزيه و تحليل موضوعي بلند مدت). ثانياً ، مي تواند به آنچه توليد شده است اشاره داشته باشد: مجموعه خاصي از نوشته هاي تاريخي (به عنوان مثال ، "تاريخ نگاري قرون وسطايي در طي دهه 1960" به معناي "آثار تاريخ قرون وسطي است كه در دهه 1960 نوشته شده است"). ثالثاً ، ممكن است به دليل توليد تاريخ اشاره شود: فلسفه تاريخ. به عنوان يك تحليل سطح بالا از توصيفات گذشته ، اين برداشت سوم مي تواند به دو مورد اول مربوط شود زيرا تحليل معمولاً بر روايت ها ، تفسيرها ، جهان بيني ، استفاده از شواهد يا روش ارائه ساير مورخان متمركز است. مورخان حرفه اي همچنين درمورد اين سوال بحث مي كنند كه آيا تاريخ را مي توان به عنوان يك روايت منسجم منفرد يا يك سري روايت هاي رقيب آموزش داد.
روشهاي تاريخيروش تاريخي شامل فنون و رهنمودهايي است كه به كمك آنها مورخان از منابع اوليه و ساير شواهد براي تحقيق و سپس نوشتن تاريخ استفاده مي كنند.
هرودوت هاليكارناسوس (484 قبل از ميلاد - حدود 425 قبل از ميلاد) به طور كلي به عنوان "پدر تاريخ" شناخته شده است. با اين حال ، توكيديد معاصر او (حدود 460 سال قبل از ميلاد - حدود 400 سال قبل از ميلاد) اعتبار دارد كه ابتدا در كار خود با نام "تاريخ جنگ پلوپونز" با يك روش تاريخي به خوبي توسعه يافته به تاريخ پرداخته است. توكيديدس ، برخلاف هرودوت ، تاريخ را محصول انتخابها و اعمال انسانها مي دانست و به علت و معلول نگاه مي كرد ، نه نتيجه ي مداخلات الهي (اگرچه هرودوت كاملاً به اين عقيده پايبند نبود). توكيديدس در روش تاريخي خود بر گاه شماري ، يك نقطه نظر اسمي خنثي تأكيد داشت و اينكه جهان انسان نتيجه اقدامات انسانها است. مورخان يوناني نيز تاريخ را چرخه اي مي دانستند و وقايع مرتباً تكرار مي شدند.در چين باستان و قرون وسطي سنت هاي تاريخي و استفاده پيچيده از روش تاريخي وجود داشته است. مقدمات تاريخ نگاري حرفه اي در شرق آسيا توسط مورخ دربار سلسله هان معروف به سيما كيان (145-90 قبل از ميلاد) ، نويسنده سوابق مورخ بزرگ (شيجي) ايجاد شد. سيما كيان به دليل كيفيت كار نوشتاري خود ، پس از مرگ به عنوان پدر تاريخ نگاري چين شناخته مي شود. مورخان چيني دوره هاي بعدي سلسله در چين از شيجي به عنوان قالب رسمي براي متون تاريخي و همچنين ادبيات بيوگرافي استفاده مي كردند.
سنت آگوستين در ابتداي قرون وسطي در انديشه هاي مسيحي و غربي تأثيرگذار بود. در دوره هاي قرون وسطايي و رنسانس ، تاريخ اغلب از طريق ديدگاه مقدس يا مذهبي مورد مطالعه قرار مي گرفت. در حدود سال 1800 ، گئورگ ويلهلم فردريش هگل ، فيلسوف و مورخ آلماني ، فلسفه و رويكرد دنيوي تري را در مطالعات تاريخي به ارمغان آورد.ابن خلدون ، مورخ عرب و جامعه شناس اوليه ، در مقدمه كتاب خود ، مقدمه (1377) ، درباره هفت اشتباهي كه فكر مي كرد مورخان مرتبا مرتكب مي شوند ، هشدار داد. در اين انتقاد ، او به گذشته عجيب و نياز به تفسير نزديك شد. اصالت ابن خلدون اين بود كه ادعا مي كند تفاوت فرهنگي عصر ديگر بايد بر ارزيابي مطالب تاريخي مربوطه حاكم باشد ، تا اصولي را تشخيص دهد كه براساس آن ممكن است براي ارزيابي تلاش شود ، و در آخر ، احساس نياز به تجربه ، علاوه بر اصول عقلاني ، به منظور ارزيابي فرهنگ گذشته. ابن خلدون اغلب "خرافات بيكار و پذيرش غيرقابل انتقاد داده هاي تاريخي" را مورد انتقاد قرار مي داد. در نتيجه ، او روش علمي را براي مطالعه تاريخ وارد كرد و اغلب از آن به عنوان "علم جديد" خود ياد مي كرد.
در بيان دوگانگي مصنوعي زباني در مقابل دوگانگي تحليلي / منزوي ، اكنون انگليسي مانند چيني (史 در مقابل) كلمات جداگانه اي را براي تاريخ بشر و به طور كلي داستان سرايي تعيين مي كند. در زبان هاي آلماني ، فرانسوي و اكثر زبان هاي آلماني و رومانيايي مدرن ، كه كاملاً مصنوعي هستند و بسيار متمركز هستند ، همان كلمه هنوز هم به معناي "تاريخ" و "داستان" استفاده مي شود. مورخ به مفهوم "پژوهشگر تاريخ" از سال 1531 تأييد شده است. در تمام زبانهاي اروپايي ، تاريخچه اساسي هنوز هم به معناي "آنچه با مردان اتفاق افتاده است" و هم "مطالعه علمي اتفاق افتاده" ، معناي اخير استفاده مي شود گاهي اوقات با يك حرف بزرگ يا كلمه تاريخ نويسي متمايز مي شود. صفت تاريخي از سال 1661 و تاريخي از سال 1669 تصديق شده است.
شرحمورخان در متن زمان خودشان ، و با توجه به ايده هاي غالب فعلي در مورد چگونگي تفسير گذشته ، مي نويسند و گاهي براي تهيه درس هايي براي جامعه خود مي نويسند. به قول بنديتو كروچه ، "همه تاريخ ، تاريخ معاصر است". تاريخ با شكل گيري "گفتمان واقعي گذشته" از طريق توليد روايت و تحليل وقايع گذشته مربوط به نژاد بشر تسهيل مي شود. رشته مدرن تاريخ به توليد نهادي اين گفتار اختصاص يافته است.
تمام وقايعي كه به شكل معتبر به خاطر سپرده مي شوند و حفظ مي شوند ، سوابق تاريخي را تشكيل مي دهند. وظيفه گفتمان تاريخي شناسايي منابعي است كه مي توانند با استفاده از آن به توليد گزارش هاي دقيق گذشته كمك كنند. بنابراين ، بايگاني بايگاني مورخ در نتيجه محفوظ ماندن بايگاني كلي تر با بي اعتبار كردن استفاده از برخي متون و اسناد (با جعل ادعاهاي آنها براي نشان دادن "گذشته واقعي") است. بخشي از نقش مورخ استفاده ماهرانه و عيني از منابع عظيم گذشته است كه اغلب در بايگاني ها يافت مي شود. روند خلق يك روايت ناگزير باعث ايجاد سكوت مي شود زيرا مورخان رويدادهاي مختلف گذشته را به ياد مي آورند يا بر آن تأكيد مي كنند.
مطالعه تاريخ گاهي به عنوان بخشي از علوم انساني و گاهي به عنوان بخشي از علوم اجتماعي طبقه بندي شده است. همچنين مي تواند به عنوان پلي بين اين دو ناحيه گسترده ديده شود كه شامل روش شناسي از هر دو است. برخي از مورخان جداً از طبقه بندي يكي يا ديگري پشتيباني مي كنند. در قرن بيستم ، مورخ فرانسوي ، فرناند برادل ، با استفاده از رشته هاي خارج مانند اقتصاد ، مردم شناسي و جغرافيا در مطالعه تاريخ جهاني ، انقلابي در مطالعه تاريخ ايجاد كرد.
به طور سنتي ، مورخان وقايع گذشته را چه به صورت كتبي و چه با انتقال يك سنت شفاهي ثبت كرده اند و سعي كرده اند از طريق مطالعه اسناد مكتوب و روايات شفاهي به س questionsالات تاريخي پاسخ دهند. از آغاز ، مورخان از منابعي مانند بناهاي تاريخي ، كتيبه ها و تصاوير نيز استفاده كرده اند. به طور كلي ، منابع دانش تاريخي را مي توان به سه دسته تقسيم كرد: آنچه نوشته شده است ، آنچه گفته مي شود و آنچه از نظر جسمي حفظ شده است ، و مورخان اغلب با هر سه مشورت مي كنند. اما نوشتن نشانه اي است كه تاريخ را از آنچه در گذشته آمده جدا مي كند.
باستان شناسي به ويژه در كشف مكان ها و اشيا buried دفن شده ، كه به مطالعه تاريخ كمك مي كنند ، كمك مي كند. يافته هاي باستان شناسي به ندرت تنها هستند و منابع روايي مكمل كشفيات آن است. روش ها و رويكردهاي باستان شناسي مستقل از حوزه تاريخ است. "باستان شناسي تاريخي" شاخه خاصي از باستان شناسي است كه غالباً نتيجه گيري خود را با نتايج منابع متني معاصر در تضاد قرار مي دهد. به عنوان مثال ، مارك لئونه ، كاوشگر و مفسر آناپوليس تاريخي ، مريلند ، آمريكا ، كوشيده است تا تناقض بين اسناد متني ايده آل "آزادي" و سوابق مادي را نشان دهد ، نشانگر مالكيت بردگان و نابرابري هاي ثروت است كه توسط مطالعه كل محيط تاريخي.روشهاي مختلفي براي سازماندهي تاريخ وجود دارد ، از جمله به ترتيب زماني ، فرهنگي ، سرزميني و موضوعي. اين تقسيمات از يكديگر جدا نيستند و تقاطعهاي مهم اغلب وجود دارند. ممكن است مورخان خود را به موارد بسيار خاص و بسيار كلي نگران كنند ، اگرچه گرايش مدرن به سمت تخصص گرايي بوده است. منطقه اي به نام Big History در برابر اين تخصص مقاومت مي كند و به دنبال الگوها يا روندهاي جهاني است. تاريخ اغلب با برخي اهداف عملي يا نظري مورد مطالعه قرار گرفته است ، اما ممكن است از روي كنجكاوي فكري ساده نيز مورد مطالعه قرار گيرد.
تاريخ و پيش از تاريختاريخ جهان خاطره تجربه گذشته Homo sapiens sapiens در سراسر جهان است ، زيرا اين تجربه عمدتا در سوابق مكتوب حفظ شده است. منظور از مورخان "پيش از تاريخ" ، بازيابي دانش گذشته در منطقه اي است كه هيچ سابقه مكتوبي وجود ندارد ، يا نوشتن يك فرهنگ قابل درك نيست.
تاريخ (از يوناني ἱστορία، historia ، به معناي "تحقيق ؛ دانش حاصل از تحقيق") مطالعه گذشته است. وقايعي كه قبل از اختراع سيستم هاي نوشتاري رخ داده اند ، پيش از تاريخ تلقي مي شوند. "تاريخچه" اصطلاحي ********ري است كه به وقايع گذشته و همچنين حافظه ، كشف ، جمع آوري ، سازماندهي ، ارائه و تفسير اطلاعات مربوط به اين وقايع مربوط مي شود. مورخان گذشته را در متن با استفاده از منابع تاريخي مانند اسناد مكتوب ، روايات شفاهي ، نشانگرهاي اكولوژيكي و اشيا including مادي از جمله هنر و مصنوعات قرار مي دهند.
تاريخ همچنين شامل رشته دانشگاهي است كه از روايت براي توصيف ، بررسي ، س questionال و تجزيه و تحليل توالي وقايع گذشته و بررسي الگوهاي علت و معلول مربوط به آنها استفاده مي كند. مورخان به دنبال درك و بازنمايي گذشته از طريق روايت ها هستند. آنها اغلب بحث مي كنند كه كدام روايت يك رويداد را به بهترين وجهي توضيح مي دهد و همچنين اهميت علل و پيامدهاي مختلف را توضيح مي دهد. مورخان همچنين در مورد ماهيت تاريخ و سودمندي آن با بحث در مورد مطالعه اين رشته به عنوان يك هدف به خودي خود و به عنوان راهي براي ارائه "چشم انداز" در مورد مشكلات امروز بحث مي كنند.
داستان هاي مشترك در يك فرهنگ خاص ، اما توسط منابع خارجي پشتيباني نمي شوند (مانند داستان هاي مربوط به پادشاه آرتور) ، معمولاً به عنوان ميراث فرهنگي يا افسانه ها طبقه بندي مي شوند. تاريخ از اين جهت متفاوت است كه با اسناد و مدارك و شواهد پشتيباني مي شود. با اين حال ، تأثيرات باستان كمك كرده است تفسيرهاي مختلفي از ماهيت تاريخ ايجاد شود كه در طول قرن ها تكامل يافته و امروز نيز تغيير مي كند. مطالعه مدرن تاريخ دامنه وسيعي دارد و شامل مطالعه مناطق خاص و بررسي برخي عناصر موضوعي يا موضوعي تحقيق تاريخي است. تاريخ اغلب به عنوان بخشي از تحصيلات ابتدايي و متوسطه تدريس مي شود و مطالعه آكادميك تاريخ يك رشته اصلي در دانشگاه است.
هرودوت ، مورخ يوناني قرن 5 قبل از ميلاد را اغلب (طبق سنت غربي) "پدر تاريخ" يا "پدر دروغ" مي دانند. وي همراه با توكيديد معاصر خود ، به تشكيل پايه هاي مطالعه مدرن تاريخ بشر كمك كرد. آثار آنها امروز نيز خوانده مي شود و شكاف بين هرودوت فرهنگ محور و توكيديد كه ارتش را متمركز مي كند ، همچنان در بحث ها يا رويكردهاي نوشتاري تاريخي مدرن باقي مانده است. در شرق آسيا ، يك تواريخ ايالتي ، سالهاي بهار و پاييز ، شناخته شده بود كه از اوايل 722 قبل از ميلاد تدوين مي شد ، اگرچه فقط متون قرن 2 قبل از ميلاد باقي مانده است.علم اشتقاق لغاتكلمه تاريخ از يونان باستان ἱστορία (historía) آمده است ، به معني "تحقيق" ، "دانش از تحقيق" ، يا "قاضي". از اين نظر بود كه ارسطو در تاريخ حيوانات خود از اين كلمه استفاده كرد. واژه نياي ἵστωρ از اوايل در سرودهاي هومري ، هراكليتوس ، سوگند آتب آتني و در كتيبه هاي بوئيتيك (به معناي حقوقي ، "قاضي" يا "شاهد" ، يا مشابه آن) گواهي شده است. اين كلمه يوناني به زبان لاتين كلاسيك به عنوان historia وام گرفته شد ، به معني "تحقيق ، تحقيق ، تحقيق ، شرح ، شرح ، شرح مكتوب از وقايع گذشته ، نوشتن تاريخ ، روايت تاريخي ، دانش ثبت شده از وقايع گذشته ، داستان ، روايت". تاريخ از زبان لاتين (احتمالاً از طريق ايرلندي قديم يا ولز قديمي) به انگليسي stern به عنوان stær ("تاريخچه ، روايت ، داستان") وام گرفته شده است ، اما اين كلمه در اواخر دوره انگليسي قديم از كار افتاد. در همين حال ، وقتي زبان لاتين به فرانسوي قديمي (و آنگلو-نورمن) تبديل شد ، تاريخ به شكل هايي مانند istorie ، estoire و historie تكامل يافت ، و تحولات جديدي در اين معني به دست آمد: "شرح وقايع زندگي يك شخص (آغاز قرن 12) ، وقايع نگاري ، گزارش وقايع مربوط به گروهي از مردم يا بطور كلي افراد (1155) ، نمايش نمايشي يا تصويري از وقايع تاريخي (حدود 1240) ، مجموعه دانش نسبت به تكامل انسان ، علم (حدود 1265) ، روايت از وقايع واقعي يا خيالي ، داستان (حدود 1462) ".از آنگلو-نورمن بود كه تاريخ به انگليسي ميانه وام گرفت ، و اين بار وام گير افتاد. اين در قرن سيزدهم Ancrene Wisse ظاهر مي شود ، اما به نظر مي رسد كه در اواخر قرن 14 به يك كلمه رايج تبديل شده است ، با يك گواهي اوليه در John Gower's Confessio Amantis از دهه 1390 (VI.1383) ظاهر شد: " | براي اين مطابقت يك تاريخچه قديمي ، | كه براي شما مي آيد خاطرات ". در انگليسي ميانه ، معناي تاريخ به طور كلي "داستان" بود. محدوديت معناي "شاخه دانش كه با وقايع گذشته سروكار دارد ؛ ثبت رسمي يا مطالعه وقايع گذشته ، به ويژه امور انساني" در اواسط قرن پانزدهم پديد آمد. [18] با رنسانس ، حواس قديمي اين كلمه احيا شد و به معناي يوناني بود كه فرانسيس بيكن در اواخر قرن شانزدهم ، هنگامي كه در مورد تاريخ طبيعي نوشت ، اين اصطلاح را به كار برد. از نظر او ، تاريخچه "دانش اشيا by تعيين شده توسط مكان و زمان" بود ، نوعي از دانش كه توسط حافظه فراهم مي شود (در حالي كه علم توسط عقل فراهم مي شد ، و شعر توسط خيال تأمين مي شد).
تاريخ (از يوناني ἱστορία، historia ، به معناي "تحقيق ؛ دانش حاصل از تحقيق") مطالعه گذشته است. وقايعي كه قبل از اختراع سيستم هاي نوشتاري رخ داده اند ، پيش از تاريخ تلقي مي شوند. "تاريخچه" اصطلاحي ********ري است كه به وقايع گذشته و همچنين حافظه ، كشف ، جمع آوري ، سازماندهي ، ارائه و تفسير اطلاعات مربوط به اين وقايع مربوط مي شود. مورخان گذشته را در متن با استفاده از منابع تاريخي مانند اسناد مكتوب ، روايات شفاهي ، نشانگرهاي اكولوژيكي و اشيا including مادي از جمله هنر و مصنوعات قرار مي دهند.
تاريخ همچنين شامل رشته دانشگاهي است كه از روايت براي توصيف ، بررسي ، س questionال و تجزيه و تحليل توالي وقايع گذشته و بررسي الگوهاي علت و معلول مربوط به آنها استفاده مي كند. مورخان به دنبال درك و بازنمايي گذشته از طريق روايت ها هستند. آنها اغلب بحث مي كنند كه كدام روايت يك رويداد را به بهترين وجهي توضيح مي دهد و همچنين اهميت علل و پيامدهاي مختلف را توضيح مي دهد. مورخان همچنين در مورد ماهيت تاريخ و سودمندي آن با بحث در مورد مطالعه اين رشته به عنوان يك هدف به خودي خود و به عنوان راهي براي ارائه "چشم انداز" در مورد مشكلات امروز بحث مي كنند.
داستان هاي مشترك در يك فرهنگ خاص ، اما توسط منابع خارجي پشتيباني نمي شوند (مانند داستان هاي مربوط به پادشاه آرتور) ، معمولاً به عنوان ميراث فرهنگي يا افسانه ها طبقه بندي مي شوند. تاريخ از اين جهت متفاوت است كه با اسناد و مدارك و شواهد پشتيباني مي شود. با اين حال ، تأثيرات باستان كمك كرده است تفسيرهاي مختلفي از ماهيت تاريخ ايجاد شود كه در طول قرن ها تكامل يافته و امروز نيز تغيير مي كند. مطالعه مدرن تاريخ دامنه وسيعي دارد و شامل مطالعه مناطق خاص و بررسي برخي عناصر موضوعي يا موضوعي تحقيق تاريخي است. تاريخ اغلب به عنوان بخشي از تحصيلات ابتدايي و متوسطه تدريس مي شود و مطالعه آكادميك تاريخ يك رشته اصلي در دانشگاه است.
هرودوت ، مورخ يوناني قرن 5 قبل از ميلاد را اغلب (طبق سنت غربي) "پدر تاريخ" يا "پدر دروغ" مي دانند. وي همراه با توكيديد معاصر خود ، به تشكيل پايه هاي مطالعه مدرن تاريخ بشر كمك كرد. آثار آنها امروز نيز خوانده مي شود و شكاف بين هرودوت فرهنگ محور و توكيديد كه ارتش را متمركز مي كند ، همچنان در بحث ها يا رويكردهاي نوشتاري تاريخي مدرن باقي مانده است. در شرق آسيا ، يك تواريخ ايالتي ، سالهاي بهار و پاييز ، شناخته شده بود كه از اوايل 722 قبل از ميلاد تدوين مي شد ، اگرچه فقط متون قرن 2 قبل از ميلاد باقي مانده است.علم اشتقاق لغاتكلمه تاريخ از يونان باستان ἱστορία (historía) آمده است ، به معني "تحقيق" ، "دانش از تحقيق" ، يا "قاضي". از اين نظر بود كه ارسطو در تاريخ حيوانات خود از اين كلمه استفاده كرد. واژه نياي ἵστωρ از اوايل در سرودهاي هومري ، هراكليتوس ، سوگند آتب آتني و در كتيبه هاي بوئيتيك (به معناي حقوقي ، "قاضي" يا "شاهد" ، يا مشابه آن) گواهي شده است. اين كلمه يوناني به زبان لاتين كلاسيك به عنوان historia وام گرفته شد ، به معني "تحقيق ، تحقيق ، تحقيق ، شرح ، شرح ، شرح مكتوب از وقايع گذشته ، نوشتن تاريخ ، روايت تاريخي ، دانش ثبت شده از وقايع گذشته ، داستان ، روايت". تاريخ از زبان لاتين (احتمالاً از طريق ايرلندي قديم يا ولز قديمي) به انگليسي stern به عنوان stær ("تاريخچه ، روايت ، داستان") وام گرفته شده است ، اما اين كلمه در اواخر دوره انگليسي قديم از كار افتاد. در همين حال ، وقتي زبان لاتين به فرانسوي قديمي (و آنگلو-نورمن) تبديل شد ، تاريخ به شكل هايي مانند istorie ، estoire و historie تكامل يافت ، و تحولات جديدي در اين معني به دست آمد: "شرح وقايع زندگي يك شخص (آغاز قرن 12) ، وقايع نگاري ، گزارش وقايع مربوط به گروهي از مردم يا بطور كلي افراد (1155) ، نمايش نمايشي يا تصويري از وقايع تاريخي (حدود 1240) ، مجموعه دانش نسبت به تكامل انسان ، علم (حدود 1265) ، روايت از وقايع واقعي يا خيالي ، داستان (حدود 1462) ".از آنگلو-نورمن بود كه تاريخ به انگليسي ميانه وام گرفت ، و اين بار وام گير افتاد. اين در قرن سيزدهم Ancrene Wisse ظاهر مي شود ، اما به نظر مي رسد كه در اواخر قرن 14 به يك كلمه رايج تبديل شده است ، با يك گواهي اوليه در John Gower's Confessio Amantis از دهه 1390 (VI.1383) ظاهر شد: " | براي اين مطابقت يك تاريخچه قديمي ، | كه براي شما مي آيد خاطرات ". در انگليسي ميانه ، معناي تاريخ به طور كلي "داستان" بود. محدوديت معناي "شاخه دانش كه با وقايع گذشته سروكار دارد ؛ ثبت رسمي يا مطالعه وقايع گذشته ، به ويژه امور انساني" در اواسط قرن پانزدهم پديد آمد. [18] با رنسانس ، حواس قديمي اين كلمه احيا شد و به معناي يوناني بود كه فرانسيس بيكن در اواخر قرن شانزدهم ، هنگامي كه در مورد تاريخ طبيعي نوشت ، اين اصطلاح را به كار برد. از نظر او ، تاريخچه "دانش اشيا by تعيين شده توسط مكان و زمان" بود ، نوعي از دانش كه توسط حافظه فراهم مي شود (در حالي كه علم توسط عقل فراهم مي شد ، و شعر توسط خيال تأمين مي شد).
تجزيه و تحليل سياست روشي است كه در مديريت دولتي به كار گرفته مي شود تا كارمندان دولت ، فعالان و ديگران بتوانند گزينه هاي موجود براي اجراي اهداف قوانين و مقامات منتخب را بررسي و ارزيابي كنند.
برخي از گروه هاي علوم سياسي نيز روش شناسي و همچنين بورس تحصيلي در مورد سياست هاي داخلي كشور خاص را به عنوان رشته هاي مجزا طبقه بندي مي كنند. در ايالات متحده ، سياست آمريكا اغلب به عنوان زيرشاخه جداگانه اي مورد توجه قرار مي گيرد.
برخلاف اين طبقه بندي سنتي ، برخي از گروه هاي دانشگاهي بورس تحصيلي را در دسته هاي موضوعي ، از جمله فلسفه سياسي ، رفتار سياسي (از جمله افكار عمومي ، اقدامات جمعي و هويت) و نهادهاي سياسي (از جمله قانونگذاران و سازمان هاي بين المللي) سازمان مي دهند. كنفرانس ها و مجلات علوم سياسي اغلب بر بورس تحصيلي در دسته بندي هاي خاص تر تأكيد دارند. به عنوان مثال انجمن علوم سياسي آمريكا داراي 42 بخش سازمان يافته است كه به روش ها و موضوعات مختلف تحقيق سياسي مي پردازد.
روش هاي پژوهشعلوم سياسي از نظر روش شناسي متنوع است. دانشمندان علوم سياسي از طريق تعداد زيادي جهت گيري هستي شناختي مختلف و با استفاده از ابزارهاي گوناگون به مطالعه سياست مي پردازند. از آنجا كه علوم سياسي اساساً مطالعه رفتار انسان است ، در همه جنبه هاي سياست ، توليد و تكثير مشاهدات در محيط هاي كنترل شده اغلب چالش برانگيز است ، اگرچه روش هاي تجربي به طور فزاينده اي رايج هستند (به علوم سياسي تجربي مراجعه كنيد). با استناد به اين دشواري ، رئيس سابق انجمن علوم سياسي آمريكا ، لارنس لاول ، يك بار گفت: "ما با عدم امكان آزمايش محدود مي شويم. سياست يك علم مشاهده اي است ، نه يك تجربي." به همين دليل ، دانشمندان علوم سياسي از لحاظ تاريخي نخبگان سياسي ، م institutionsسسات و رفتارهاي فردي يا گروهي را مشاهده كرده اند تا الگوها را شناسايي كنند ، كلي گويي كنند و نظريه هاي سياست را بسازند.
مانند همه علوم اجتماعي ، علوم سياسي با دشواري مشاهده بازيگران انساني روبرو مي شود كه فقط تا حدي مشاهده مي شوند و توانايي انتخاب هوشيارانه را دارند برخلاف ساير موضوعات مانند موجودات زنده غير انساني در زيست شناسي يا اشيا objects بي جان مانند فيزيك. عليرغم پيچيدگي ها ، علوم سياسي معاصر با اتخاذ انواع روش ها و رويكردهاي نظري براي درك سياست پيشرفت كرده است و كثرت گرايي روش شناختي از ويژگي هاي تعيين كننده علوم سياسي معاصر است.
روش هاي علوم سياسي تجربي شامل استفاده از آزمايش هاي ميداني ، نظر سنجي و آزمايش هاي پيمايشي ، مطالعات موردي ، رديابي فرآيند ، تحليل تاريخي و نهادي ، مردم نگاري ، مشاهده شركت كنندگان و تحقيقات مصاحبه است.
دانشمندان علوم سياسي همچنين از ابزارهاي نظري مانند نظريه بازي و مدل هاي مبتني بر عامل براي مطالعه مجموعه اي از سيستم ها و موقعيت هاي سياسي استفاده و توسعه مي دهند.
نظريه پردازان سياسي با تنوع مشابهي در مواضع و ابزارها ، از جمله نظريه سياسي فمينيستي ، تحليل تاريخي مرتبط با مكتب كمبريج ، رويكردهاي استراسايي و نظريه هاي ديگر ، به نظريه هاي پديده سياسي نزديك مي شوند.
علوم سياسي ممكن است با مباحثي كه مركز اصلي علوم اجتماعي ديگر است ، همپوشاني داشته باشد ، به عنوان مثال هنگامي كه هنجارهاي جامعه شناسي يا سوگيري هاي روانشناختي به پديده هاي سياسي متصل مي شوند. در اين موارد ، علوم سياسي يا مي تواند روش هاي مطالعه آنها را به ارث ببرد يا ممكن است رويكرد متضادي ايجاد كند. به عنوان مثال ، ليزا ويدين استدلال كرده است كه رويكرد علوم سياسي به ايده فرهنگ ، كه از گابريل آلموند و سيدني وربا نشات گرفته و توسط نويسندگاني مانند ساموئل پي. هانتينگتون مثال زدني است ، مي تواند از همسويي دقيق تر با مطالعه فرهنگ در انسان شناسي بهره مند شود. به نوبه خود ، روش هايي كه در علوم سياسي توسعه مي يابند ، ممكن است بر نحوه درك و رويكرد محققان در ساير زمينه ها مانند بهداشت عمومي ، رويكردها و سياست هاي سياسي تأثير بگذارند.تحصيلاتعلوم سياسي ، احتمالاً مانند كل علوم اجتماعي ، "به عنوان يك رشته در خط گسل بين" دو فرهنگ "در آكادمي ، علوم و علوم انساني زندگي مي كند." بنابراين ، در برخي از كالج هاي آمريكايي كه به تنهايي مدرسه يا كالج هنر و علوم جداگانه اي وجود ندارد ، علوم سياسي ممكن است يك بخش جداگانه باشد كه به عنوان بخشي از يك بخش يا مدرسه علوم انساني يا ليبرال مستقر شود. در حالي كه فلسفه سياسي كلاسيك در درجه اول با توجه به تفكر هلني و روشنگري تعريف مي شود ، دانشمندان علوم سياسي نيز با توجه به "تفكر مدرنيته" و دولت ملت معاصر ، همراه با مطالعه انديشه كلاسيك ، مورد توجه قرار مي گيرند و به همين دليل معاملات بيشتري دارند اصطلاحات با جامعه شناسان (به عنوان مثال ساختار و نمايندگي).
بيشتر كالج ها و دانشگاه هاي ايالات متحده آمريكا B.A. برنامه هاي علوم سياسي. M.A يا M.A.T. و دكتري يا Ed.D. برنامه ها در دانشگاه هاي بزرگتر معمول است.
بررسي اجمالي
علوم سياسي يك مطالعه اجتماعي در مورد تخصيص و انتقال قدرت در تصميم گيري ، نقش ها و سيستم هاي حكمراني از جمله دولت ها و سازمان هاي بين المللي ، رفتار سياسي و سياست هاي عمومي است. آنها موفقيت حكومتداري و سياستهاي خاص را با بررسي بسياري از عوامل ، از جمله ثبات ، عدالت ، ثروت مادي ، صلح و بهداشت عمومي اندازه گيري مي كنند. برخي از دانشمندان علوم سياسي با تجزيه و تحليل سياست ها به دنبال پيشبرد تزهاي مثبت (تلاش براي توصيف چگونگي اوضاع و نه برخلاف آنچه بايد باشند) هستند. ديگران با ارائه توصيه هاي خاص سياست ، تزهاي هنجاري را پيش مي برند. مطالعه سياست و سياست ها مي تواند ارتباط تنگاتنگي داشته باشد ، به عنوان مثال در تجزيه و تحليل مقايسه اي كه انواع نهادهاي سياسي تمايل به توليد انواع خاصي از سياست ها دارند.دانشمندان علوم سياسي ممكن است چارچوبي را فراهم كنند كه روزنامه نگاران ، گروه هاي علاقه خاص ، سياستمداران و راي دهندگان مسائل را تحليل مي كنند. طبق ********urvedy ،
دانشمندان علوم سياسي ممكن است به عنوان مشاور سياستمداران خاص عمل كنند ، يا حتي به عنوان خود سياستمداران كانديدا شوند. دانشمندان علوم سياسي را مي توان در دولت ها ، احزاب سياسي يا كارمندان دولت كار كرد. آنها ممكن است با سازمانهاي غيردولتي (NGO) يا جنبشهاي سياسي درگير باشند. در ظرفيت هاي مختلف ، افراد تحصيل كرده و آموزش ديده در علوم سياسي مي توانند به شركت ها ارزش و تخصص اضافه كنند. بنگاههاي خصوصي مانند اتاقهاي فكر ، مسسات تحقيقاتي ، شركتهاي نظرسنجي و روابط عمومي اغلب دانشمندان علوم سياسي را به كار مي گيرند.
مطالعات خاص كشوردانشمندان علوم سياسي ممكن است پديده هاي سياسي را در يك كشور خاص مطالعه كنند. به عنوان مثال ، آنها ممكن است فقط سياست ايالات متحده يا فقط سياست چين را مطالعه كنند.
در مورد ايالات متحده ، دانشمندان علوم سياسي معروف به "آمريكايي ها" داده هاي مختلفي از جمله توسعه قانون اساسي ، انتخابات ، افكار عمومي و سياست هاي عمومي مانند اصلاحات امنيت اجتماعي ، سياست خارجي ، كميته هاي كنگره ايالات متحده و عالي عالي ايالات متحده را بررسي مي كنند. دادگاه. دانشمندان علوم سياسي اغلب سياست هاي كشور خود را متمركز مي كنند ، بنابراين براي مثال يك دانشمند سياسي از اندونزي ممكن است در سياست اندونزي متخصص شود.
پيش بيني بحران هاتئوري انتقال سياسي و روشهاي تجزيه و تحليل و پيش بيني بحرانها ، بخش مهمي از علوم سياسي را تشكيل مي دهد. چندين شاخص كلي از بحران ها و روش ها براي پيش بيني انتقال هاي مهم ارائه شده است. در ميان آنها ، يك شاخص آماري از بحران ، افزايش همزمان واريانس و همبستگي در گروه هاي بزرگ ، براي پيش بيني بحران پيشنهاد شده است و ممكن است با موفقيت در مناطق مختلف مورد استفاده قرار گيرد. كاربرد آن براي تشخيص به موقع بحران هاي سياسي با تجزيه و تحليل دوره استرس طولاني مدت قبل از بحران اقتصادي و سياسي اوكراين در سال 2014 نشان داده شد. همبستگي كلي بين 19 ترس عمده عمومي در جامعه اوكراين (حدود 64٪) و همچنين پراكندگي آماري آنها (29٪) در طول سالهاي قبل از بحران به طور همزمان افزايش يافته است. ويژگي مشترك برخي از انقلاب هاي مهم اين است كه پيش بيني نشده اند. نظريه اجتناب ناپذيري آشكار بحرانها و انقلابها نيز تدوين شد.
مطالعه بحران هاي بزرگ ، چه بحران هاي سياسي و چه بحران هاي خارجي كه مي توانند بر سياست تأثير بگذارند ، محدود به تلاش براي پيش بيني انتقال رژيم يا تغييرات عمده در نهادهاي سياسي نيست. دانشمندان علوم سياسي همچنين نحوه مديريت دولتها در برابر بلاياي غير منتظره و واكنش رأي دهندگان در كشورهاي دموكراتيك به آمادگي دولتهايشان در برابر بحرانها و واكنش آنها را مطالعه مي كنند.زمينه هاي مرتبطاكثر دانشمندان علوم سياسي به طور گسترده در يك يا چند مورد از پنج زمينه زير فعاليت مي كنند:
فلسفه سياسي يا نظريه سياسيمديريت دولتيقانون عموميسياست عموميارزيابي برنامهارزيابي برنامه يك روش سيستماتيك براي جمع آوري ، تجزيه و تحليل و استفاده از اطلاعات براي پاسخ به س questionsالات مربوط به پروژه ها ، سياست ها و برنامه ها ، به ويژه در مورد اثربخشي و كارايي آنها است. در هر دو بخش دولتي و خصوصي ، ذينفعان اغلب مي خواهند بدانند كه آيا برنامه هايي كه آنها تأمين مي كنند ، اجرا مي كنند ، به آنها رأي مي دهند ، مي گيرند يا اعتراض مي كنند ، اثر مورد نظر را توليد مي كنند. در حالي كه ارزيابي برنامه ابتدا حول اين تعريف متمركز است ، ملاحظات مهم اغلب شامل هزينه برنامه براي هر شركت كننده ، چگونگي بهبود برنامه ، ارزش برنامه است ، آيا گزينه هاي بهتري وجود دارد ، آيا نتايج ناخواسته وجود دارد و آيا برنامه اهداف مناسب و مفيد هستند.
تجزيه و تحليل سياست روشي است كه در مديريت دولتي به كار گرفته مي شود تا كارمندان دولت ، فعالان و ديگران بتوانند گزينه هاي موجود را براي اجراي اهداف قوانين و مقامات منتخب بررسي و ارزيابي كنند.
برخي از گروه هاي علوم سياسي نيز روش شناسي و همچنين بورس تحصيلي در مورد سياست داخلي يك كشور خاص را به عنوان رشته هاي مختلف طبقه بندي مي كنند.
علوم سياسي ، كه گاهي اوقات سياست شناسي ناميده مي شود ، رشته اي از علوم اجتماعي است كه به سيستم هاي حكمراني ، و تحليل فعاليت هاي سياسي ، افكار سياسي ، قانون اساسي مرتبط و رفتار سياسي مي پردازد.علوم سياسي شامل زيرشاخه هاي متعددي است ، از جمله سياست هاي مقايسه اي ، اقتصاد سياسي ، روابط بين الملل ، نظريه سياسي ، مديريت دولتي ، سياست هاي عمومي و روش شناسي سياسي. علاوه بر اين ، علوم سياسي به زمينه هاي اقتصاد ، حقوق ، جامعه شناسي ، تاريخ ، فلسفه ، جغرافياي انساني ، روزنامه نگاري ، مردم شناسي سياسي و سياست هاي اجتماعي مرتبط است و از آنها بهره مي گيرد.
سياست تطبيقي علم مقايسه و آموزش انواع مختلف قانون اساسي ، بازيگران سياسي ، قانونگذار و زمينه هاي مرتبط با آن است كه همه از منظر داخلي است. روابط بين الملل مربوط به تعامل بين دولت هاي ملي و همچنين سازمان هاي بين دولتي و فراملي است. نظريه سياسي بيشتر مربوط به مشاركت متفكران و فلاسفه مختلف كلاسيك و معاصر است.
علوم سياسي از نظر روش شناختي متنوع است و بسياري از روشهاي ناشي از روانشناسي ، تحقيقات اجتماعي و علوم اعصاب شناختي را به خود اختصاص مي دهد. رويكردها شامل پوزيتيويسم ، تفسير گرايي ، نظريه انتخاب عقلاني ، رفتارگرايي ، ساختارگرايي ، پساساختارگرايي ، واقع گرايي ، نهادگرايي و كثرت گرايي است. علوم سياسي ، به عنوان يكي از علوم اجتماعي ، از روش ها و تكنيك هايي استفاده مي كند كه مربوط به انواع پرس و جوها است: منابع اوليه ، مانند اسناد تاريخي و سوابق رسمي ، منابع ثانويه مانند مقالات مجلات علمي ، تحقيقات پيمايشي ، تجزيه و تحليل آماري ، مطالعات موردي ، تحقيقات تجربي و ساخت مدل.تاريخريشه هابه عنوان يك علوم سياسي اجتماعي ، علوم سياسي معاصر در نيمه دوم قرن نوزدهم شكل گرفت. در آن زمان شروع به جدا شدن از فلسفه سياسي كرد كه ريشه در آثار ارسطو و افلاطون دارد كه تقريباً 2500 سال پيش تأليف شده اند. اصطلاح "علوم سياسي" هميشه از فلسفه سياسي متمايز نبوده و رشته مدرن داراي مجموعه اي از پيشينيان مشخص است از جمله فلسفه اخلاق ، اقتصاد سياسي ، الهيات سياسي ، تاريخ و ساير زمينه هاي مربوط به تعيين هنجارهاي آنچه بايد باشد و با استنباط از خصوصيات و عملكردهاي حالت ايده آل.
ظهور علوم سياسي به عنوان يك رشته دانشگاهي با ايجاد گروه ها و كرسي هاي دانشگاهي با عنوان علوم سياسي در اواخر قرن نوزدهم رقم خورد. در واقع ، نام "دانشمند سياسي" معمولاً براي كساني است كه داراي دكتراي اين رشته هستند ، اما مي تواند در مورد كساني كه در اين رشته فوق ليسانس نيز دارند ، اعمال شود. [2] ادغام مطالعات سياسي گذشته در يك رشته واحد ادامه دارد و تاريخ علوم سياسي زمينه اي غني را براي رشد علوم سياسي هنجاري و مثبت فراهم كرده است ، و هر قسمت از اين رشته داراي برخي از پيشينيان تاريخي است. انجمن علوم سياسي آمريكا و بررسي علوم سياسي آمريكا به ترتيب در تلاش براي تشخيص مطالعه سياست از اقتصاد و ساير پديده هاي اجتماعي در سال 1903 و 1906 تاسيس شدند.
انقلاب رفتاري و نهادگرايي جديددر دهه 1950 و 1960 ، انقلابي رفتاري كه بر مطالعه علمي سيستماتيك و دقيق رفتارهاي فردي و گروهي تأكيد داشت ، اين رشته را در بر گرفت. تمركز بر مطالعه رفتار سياسي ، به جاي نهادها يا تفسير متون حقوقي ، مشخصه علوم سياسي رفتاري اوليه ، از جمله كار رابرت دال ، فيليپ كنورس و در همكاري بين جامعه شناس پل لازارسفلد و محقق افكار عمومي برنارد برلسون است.
اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970 شاهد استفاده در استفاده از تكنيك هاي مدل سازي رسمي نظري قياسي با هدف توليد يك مجموعه تجزيه و تحليل بيشتر از دانش در اين رشته بود. در اين دوره شاهد موج تحقيقاتي بود كه تئوري و روشها را از اقتصاد براي مطالعه م institutionsسسات سياسي مانند كنگره ايالات متحده و همچنين رفتارهاي سياسي مانند رأي گيري وام گرفت. ويليام اچ ريكر و همكاران و دانشجويان وي در دانشگاه روچستر طرفداران اصلي اين تغيير بودند.
علي رغم پيشرفت قابل توجه تحقيقات در اين رشته بر اساس انواع بورس هاي تحصيلي كه در بالا بحث شد ، مشاهده شده است كه پيشرفت به سمت نظريه سيستماتيك متوسط و ناهموار است.پيشرفت هاي اخيردر سال 2000 ، جنبش پرسترويكا در علوم سياسي به عنوان واكنشي در برابر آنچه طرفداران اين جنبش رياضي سازي علوم سياسي مي ناميدند ، معرفي شد. كساني كه با اين جنبش همذات پنداري مي كردند ، در مورد كثرت روش شناسي و رويكردها در علوم سياسي و ارتباط بيشتر اين رشته با افراد خارج از آن بحث مي كردند.
ويتنام
خوشنويسي ويتنامي يا Thư pháp (書法 ، به معناي واقعي كلمه "شيوه حروف يا كلمات") ، از متن هاي متنوعي استفاده مي كند ، از جمله حروف چيني ، Chữ nôm و Qu Latinc Ngữ لاتين. از لحاظ تاريخي خوشنويسان از دو خط قبلي استفاده مي كردند. با توجه به تصويب Qu Latinc Ng-كه در لاتين قرار دارد ، بيشتر خوشنويسي هاي مدرن ويتنامي از شخصيت هاي رومي استفاده مي كنند. خوشنويسي سنتي ويتنامي به دلايل تاريخي و جغرافيايي به شدت تحت تأثير چين قرار دارد. به عنوان بخشي از حوزه نفوذ چين ، چيني غالباً به عنوان رسانه مكتوب ارتباطات مورد استفاده قرار مي گرفت و در نتيجه ، خوشنويسي ويتنامي نيز از استاندارد خوشنويسي چيني پيروي مي كند و از خطوط حروف هان در بسياري از نوشته هاي خود استفاده مي كند. در دوران مدرن ، خوشنويسي عمدتاً به خط Quốc Ngữ مبتني بر لاتين انجام مي شده است ، زيرا Chữ nôm و حروف چيني تا حد زيادي از كار افتاده اند.
خوشنويسي مدرناحياپس از فراگير شدن چاپ از قرن 15 به بعد ، توليد نسخه هاي خطي رو به زوال شروع شد. با اين حال ، ظهور چاپ به معناي پايان خط نبود.
احياي مدرن خط از اواخر قرن نوزدهم و تحت تأثير زيبايي شناسي و فلسفه ويليام موريس و جنبش هنرها و صنايع دستي آغاز شد. ادوارد جانستون را پدر خوشنويسي مدرن مي دانند. پس از مطالعه نسخه هاي چاپ شده نسخه هاي خطي توسط معمار ويليام هريسون كاوليشاو ، وي در سال 1898 به ويليام لتهبي ، مدير مدرسه مركزي هنر و صنايع دستي معرفي شد ، وي به وي توصيه كرد كه نسخه هاي خطي را در موزه بريتانيا مطالعه كند.
اين موضوع علاقه جانستون را به هنر خوشنويسي با استفاده از قلم لبه پهن برانگيخت. وي از سپتامبر 1899 دوره آموزش خوشنويسي را در مدرسه مركزي ساوتهمپتون رو لندن آغاز كرد و در آنجا بر اريك گيل ، طراح و حروف مجلسي تأثير گذاشت. وي از طرف فرانك پيك سفارش داد تا حروف زيرزميني جديدي را براي مترو لندن طراحي كند كه هنوز هم مورد استفاده قرار مي گيرد (با تغييرات جزئي).
وي به خاطر احياي هنر قلمزني مدرن و نوشتن نامه به تنهايي از طريق كتابها و آموزه هاي خود اعتبار يافته است - كتاب راهنماي وي در اين زمينه ، نوشتن و تذهيب و نامه نويسي (1906) به ويژه در نسلي از نويسندگان و خوشنويسان انگليسي ، از جمله تأثيرگذار بود. گريلي هيويت ، استنلي موريسون ، اريك گيل ، آلفرد فيربانك و آنا سيمونز. جانستون همچنين سبك دست خط گرد خطي ساده اي را طراحي كرد كه با قلم پهن نوشته شده و امروزه به عنوان دست بنياد شناخته مي شود. جانستون در ابتدا با استفاده از زاويه قلم تخت به دانشجويان خود يك دست uncial را آموزش داد ، اما بعداً با استفاده از يك زاويه قلم مايل دست خود را آموزش داد. وي اولين بار در سال 1909 در نشريه خود ، نامه هاي خطي و كتيبه اي براي مدارس و كلاس ها و استفاده از صنعتگران ، از اين دست به عنوان "دست بنياد" نام برد.
تحولات بعديگريلي هيويت در مدرسه مركزي هنر و صنايع دستي تدريس مي كرد و در اوايل قرن حاضر به همراه جانستون منتشر مي كرد. هيويت در احياي تذهيب در خوشنويسي نقش اساسي داشت و توليدات پربار او در زمينه طراحي نوع نيز بين سالهاي 1915 و 1943 ظاهر شد. وي به دليل احياي تذهيب با گسو و ورق طلا روي حجره نسبت داده شده است. هيويت در تأسيس انجمن كاتبان و اشراع كنندگان (SSI) در سال 1921 ، كه احتمالاً برجسته ترين جامعه خوشنويسي جهان است ، كمك كرد.هيويت در ارائه دستور العمل هاي ژسو قرون وسطايي سينينو سينيني هم از منتقدان و هم از طرفداران بي بهره نيست. دونالد جكسون ، خوشنويس انگليسي ، دستورالعمل هاي ژسو خود را از قرن هاي گذشته تهيه كرده است كه تعدادي از آنها در حال حاضر در ترجمه انگليسي نيستند. گريلي هيويت حق ثبت اختراع را اعلام كرد و در 19 نوامبر 1947 ، روز قبل از ازدواج با ملكه اليزابت ، جايزه دوك ادينبورگ را به پرنس فيليپ اعلام كرد.
شاگرد جانستون ، آنا سيمونز ، با ترجمه آلماني خود از نوشتن و تذهيب و نامه نويسي در سال 1910 در ايجاد علاقه به خوشنويسي در آلمان نقش مهمي داشت. رودولف لاريش اتريشي ، معلم حروف در دانشكده هنر وين ، شش كتاب حروف چاپ كرد كه خوشنويسان آلماني زبان را بسيار تحت تأثير قرار داد. از آنجا كه كشورهاي آلماني زبان دست گوتيك را در چاپ كنار نگذاشته اند ، گوتيك نيز تأثير به سزايي در سبك آنها داشت.
رودولف كوچ دوست و معاصر جوان لاريش بود. كخ ، كتاب ها ، طرح هاي نوع و آموزش وي را به يكي از تأثيرگذارترين خوشنويسان قرن 20 در شمال اروپا و بعداً در آمريكا تبديل كرده است.
حروف چاپي معاصر مورد استفاده رايانه ها ، از پردازنده هاي كلمه مانند Microsoft Word يا Apple Pages تا بسته هاي نرم افزاري طراحي حرفه اي مانند Adobe InDesign ، بدهي قابل توجهي به گذشته و تعداد كمي از طراحان حرفه اي حروف چاپي امروز دارند.
يونيكد حروف لاتين "Script" و "Fraktur" را ارائه مي دهد كه مي تواند براي خوشنويسي استفاده شود.
فيلمنامه هاي معاصر
سبك نستعليق محبوب ترين سبك معاصر در ميان خط هاي كلاسيك خوشنويسي فارسي است. خوشنويسان پارسي آن را "عروس خط هاي خط" مي نامند. اين سبك خوشنويسي براساس چنان ساختار محكمي بنا شده است كه از آن زمان تاكنون تغييرات كمي داشته است. ميرعلي تبريزي تركيب مطلوبي از حروف و قوانين گرافيكي را يافته است ، بنابراين در هفت قرن گذشته دقيقاً تنظيم شده است. اين قوانين بسيار سختگيرانه اي براي شكل گرافيكي حروف و تركيب حروف ، كلمات و تركيب كل قطعه خط دارد.
آسياي جنوبيهنددر مورد خوشنويسي هند ، مي نويسد:احكام Aśoka (حدود 265–238 قبل از ميلاد) متعهد به سنگ بودند. اين كتيبه ها به صورت سفت و زاويه دار هستند. به دنبال سبك Aśoka در نوشتن هندي ، دو نوع خوشنويسي جديد ظاهر مي شود: Kharoṣṭī و Brāhmī. Kharoṣṭī از قرن 3 قبل از ميلاد تا قرن 4 عصر مسيحيان در مناطق شمال غربي هند مورد استفاده قرار مي گرفت و تا قرن 8 در آسياي ميانه استفاده مي شد.
در بسياري از مناطق هند باستان ، كتيبه ها را در برگ نخل تحت درمان با دود انجام مي دادند. اين سنت به بيش از دو هزار سال مي رسد. حتي پس از اينكه زبان هاي هندي در قرن سيزدهم بر روي كاغذ قرار گرفتند ، برگ خرما به دليل طول عمر (تقريباً 400 سال) در مقايسه با كاغذ ، به عنوان ماده اي مطلوب براي نوشتن در نظر گرفته شد. براي نوشتن از دو طرف برگ استفاده شده است. نوارهاي مستطيلي بلندي روي هم جمع شده بودند ، سوراخ هايي از ميان همه برگ ها سوراخ شده و كتاب توسط رشته اي به هم چسبيده بود. كتاب هاي اين ساخت در جنوب شرقي آسيا مشترك بود. برگ نخل يك سطح عالي براي نوشتن مقاله بود و نوشتن حروف ظريف مورد استفاده در بسياري از خطوط جنوب آسيا را امكان پذير مي كرد.
خاك رس سوخته و مس ماده مطلوبي براي كتيبه هاي هندي بود. در شمال هند ، پوست توس به عنوان سطح نوشتن از اوايل قرن 2 ميلادي استفاده مي شد.
نپالخط نپال در درجه اول با استفاده از خط Ranjana ايجاد مي شود. خود اين خط همراه با مشتقات آن (مانند لانتسا ، فگپا ، كوتيلا) در نپال ، تبت ، بوتان ، له ، مغولستان ، ژاپن ساحلي و كره براي نوشتن "Om mani padme hum" و ساير متون مقدس بودايي ، به ويژه آنها استفاده مي شود از سانسكريت و پالي گرفته شده است.جنوب شرقي آسيافيليپينفيليپين داراي خطهاي باستاني و بومي بي شماري است كه در مجموع به عنوان خطوط سيات ناميده مي شوند. گروه هاي مختلف قومي-زباني در فيليپين قبل از استعمار اسپانيا در قرن شانزدهم تا دوران استقلال در قرن 21 از متن ها با رسانه هاي مختلف استفاده كرده اند. با پايان استعمار ، فقط چهار نسخه از متن هاي صوتي زنده مانده و همچنان توسط برخي جوامع در زندگي روزمره مورد استفاده قرار مي گيرند. اين چهار خط عبارتند از Hanunó'o / Hanunoo از مردم Hanuno'o Mangyan ، Buhid / Buid of the Buhid Mangyan ، خط Tagbanwa از مردم Tagbanwa و Palaw'an / Pala'wan از مردم Palaw'an. هر چهار متن در سال 1999 در برنامه حافظه جهاني يونسكو ، با نام Paleographs فيليپين (Hanunoo ، Buid ، Tagbanua و Pala’wan) ثبت شد.به دليل مخالفت با استعمار ، بسياري از هنرمندان و كارشناسان فرهنگي استفاده از متن هاي سيات را كه به دليل آزار و اذيت اسپانيا منقرض شده بودند ، احيا كردند. اين خطوط در حال احيا عبارتند از: خط كوليت از مردم كاپامپانگان ، خط بد گروه هاي مختلف قومي ويسايان ، خط اينيسكايا از قوم اسكايا ، خط بايبايين از مردم تاگالوگ و خط كور ايتن از مردم ايلوكانو ، از جمله بسياري ديگر. به دليل متنوع بودن متن هاي صوتي ، كليه خط هاي نوشته شده با خطوط صويات در مجموع به عنوان خط سوئيت فيليپيني خوانده مي شوند ، گرچه هر يك از يكديگر متمايز هستند. خوشنويسي با استفاده از الفباي غربي و الفباي عربي نيز به دليل گذشته استعماري در فيليپين رواج دارد ، اما الفباي غربي و الفباي عربي به عنوان سيyatات درنظر گرفته نمي شوند و از اين رو خوشنويسي با حروف الفبا Western غربي و عربي به عنوان خوشنويسي سيات محسوب نمي شوند.ويتنامخوشنويسي ويتنامي يا Thư pháp (書法 ، به معناي واقعي كلمه "روش حروف يا كلمات") ، از متن هاي متنوعي استفاده مي كند ، از جمله حروف چيني ، Chữ nôm و Qu Latinc Ngữ لاتين. از نظر تاريخي خوشنويسان از دو خط قبلي استفاده مي كردند. به دليل پذيرش Qu Latinc Ngữ كه در لاتين مستقر است ، بيشتر خوشنويسي هاي مدرن ويتنامي از شخصيت هاي رومي استفاده مي كنند. خوشنويسي سنتي ويتنامي به دلايل تاريخي و جغرافيايي به شدت تحت تأثير چين قرار دارد. به عنوان بخشي از حوزه نفوذ چين ، از زبان چيني غالباً به عنوان رسانه مكتوب ارتباطات استفاده مي شد و در نتيجه ، خوشنويسي ويتنامي نيز از استاندارد خوشنويسي چيني پيروي مي كند و در بسياري از نوشته هاي خود از خطوط حروف هان استفاده مي كند. در دوران مدرن ، خوشنويسي عمدتاً به خط Quốc Ngữ مبتني بر لاتين انجام مي شده است ، زيرا Chữ nôm و حروف چيني تا حد زيادي از كار افتاده اند.